بازخوانی تسخير لانه جاسوسی آمريكا

محمدحسن روزي طلب

13 آبان در كشور ما محمل پيدايش حوادث مختلفي بوده است كه در شكل دهی تاريخ كشور و انقلاب اسلامی نقشی بزرگ و سرنوشت ساز داشته‏اند: 13 آبان 42 تبعيد حضرت امام خميني (ره) در پي قيام مردمي 15 خرداد و اعلام مخالفت ايشان با قانون استعماري - آمريكايي كاپيتولاسيون، 13 آبان 57 شهادت جمع زيادي از دانش‏آموزان و دانشجويان در مقابل دانشگاه تهران در زمان اوج‏گيري انقلاب و بالاخره 13 آبان 58 تسخير لانه جاسوسي ايالات متحده توسط دانشجويان مسلمان پيرو خط امام. در اين ميان، واقعه اخير با توجه به ابعاد و پيامدها و همچنين گستره ملي - بين المللي آن از اهميت و جايگاه ويژه‏اي در تاريخ انقلاب اسلامي برخوردار شده است به طوري كه با گذشت بيش از ربع قرن از آفرينش آن، پيامدها و آثارش همچنان در صحنه سياست داخلي و خارجي كشور، اثرگذار و بحث‏انگيز است.
اين اقدام متهورانه يكي از منحصر به فردترين حركت‏ها در تاريخ انقلاب‏هاي اصيل و مردمي جهان بود.پيروزي انقلاب اسلامي جداي از تاثيراتي كه در زمينه انديشه سياسي و پارادايم حاكم بر مقولات دولت ملت و ساختار حكومت داشت، تاثيرات عميقي نيز بر استراتژي‏هاي امنيتي منطقه و توازن قدرت بين غرب و شرق داشت به طوري كه كشور ايران را كه به عنوان خط مقدم جبهه غرب در مقابله با نفوذ كمونيسم از جايگاه ويژه‏اي نزد دولت مردان ايالات متحده برخوردار بود به يكباره تبديل به يك هژمون منطقه‏اي با شعار وحدت جهان اسلام و درهم نورديدن مرزهاي جغرافيايي كشورهاي مسلمان كرد، كه براي هر دو ابرقدرت شرق و غرب خطرناك جلوه مي‏كرد.
انقلاب اسلامي استراتژي «دو ستوني» آمريكا در منطقه را كه از مدت‏ها پيش بر پايه‏هاي قدرت اقتصادي عربستان سعودي و قدرت نظامي ايران براي حفظ منافع منطقه‏اي آمريكا و مقابله با نفوذ شوروي بنا شده بود با چالش جدي مواجه كرد به طوري كه «سايروس ونس» وزير امور خارجه دولت كارتر در اين باره مي‏گويد: «رفتن ايران از صف كشورهاي متحد آمريكا و افتادن اين كشور به دست رژيمي كه دوست‏ ما نيست، ضربه‏اي اساسي به منافع سياسي - امنيتي ما در آسياي جنوب غربي و خاورميانه به شمار مي‏رود.»
آمريكا كه تمام تلاش خود را در حمايت از رژيم شاه و جلوگيري از پيروزي انقلاب به كار بسته بود، با پيروزي انقلاب اسلامي سفارت خود را به عنوان پايگاهي براي طراحي و اجراي توطئه عليه انقلاب تبديل نمود، تا بتواند آن بخش از اقداماتش را كه مي‏توانست در پوشش ديپلماتيك براي شكست يا به انحراف كشاندن نظام نو پاي اسلامي انجام دهد، با مركزيت سفارت به اجرا درآورد.
پس از پيروزي انقلاب در بهمن ماه 1357 و اخراج مستشاران نظامي و غير نظامي آمريكا كه در واقع نقش آنتن‏هاي اطلاعاتي را براي سازمان سيا بازي مي‏كردند، ايالات متحده فعاليت‏هاي جاسوسيش را كه از درون سفارت رهبري و هدايت مي‏شدند به شدت افزايش داد تا خلاء ناشي از خروج مستشاران را جبران كند.
افسران سازمان سيا (CIA) با استفاده از شرايط نابسامان بعد از انقلاب و درهم ريختگي و نامشخص بودن حوزه مسئوليت‏ها كه نتيجه طبيعي هر انقلابي است، سعي كردند تا با نفوذ در مناطق كليدي و حساس انقلاب اسلامي از تعميق و گسترش هر چه بيشتر آن جلوگيري نمايند. لانه جاسوسي آمريكا با ايجاد شبكه‏هاي جاسوسي و اطلاعاتي در پي آن بود تا با بحران آفريني، تضعيف نيروهاي اصيل انقلاب و جايگاه و شخصيت حضرت امام و همچنين ايجاد گسست و شكاف ميان رهبري و نسل جوان، فعال‏ترين و انقلابي‏ترين نيروي اجتماع را از رهبري دور كند تا بتواند با تاثير بر آنها و نفوذ در ارتش، حركت انقلابي مردم ايران را آسيب‏پذير نمايد. از طرفي سفارت آمريكا مسئول انحراف افكار عمومي از خطرات شيطان بزرگ در ايران نيز بود. به همين دلايل مسئولين سفارت آمريكا در پي آن بودند تا با برقراري ارتباط با مسئولين دولت موقت راه رسيدن به اهدافشان را تسهيل كنند.
با پيروزي انقلاب، حضرت امام خميني، مهندس بازرگان را بدون در نظر گرفتن علايق حزبي و گروهي به عنوان نخست وزير دولت موقت منصوب كردند. بازرگان در اقدامي تأمل برانگيز اكثر اعضاي دولت موقت را از جناح ليبرال انتخاب كرد و درهاي دولت موقت را تقريباً بر روي ديگر نيروهاي انقلاب بست. ليبرال‏ها تضاد اصلي و عامل مهم مبارزه و انقلاب را استبداد داخلي و نه استعمار خارجي مي‏دانستند و علاوه بر آن اعتقاد به تغيير بنيادين در ساختار سياسي، اجتماعي و فرهنگي كشور نداشتند و تنها برخي اصلاحات سطحي را كافي مي‏دانستند. بر همين اساس دولت موقت تنها به تعويض مهره‏هاي كليدي و بالاي رژيم اكتفا نمود و از تغييرات بنيادين و خصوصاً از تجديد نظر در رابطه امپرياليستي و نابرابر ايران با آمريكا، پرهيز و اجتناب مي‏كرد.
به اين موضوع در كتاب خاطرات كارتر اشاراتي شده است: «مهدي بازرگان... و اعضاي كابينه‏اش كه بيشتر آنها تحصيل كرده غرب بودند با ما همكاري داشتند. آنها از سفارت ما حفاظت مي‏كردند و از ژنرال فيليپ گاست... مراقبت به عمل مي‏آوردند تا بدون خطر رفت و آمد كند و براي ما پيام‏هاي دوستانه مي‏فرستادند. بازرگان به طور علني اعلام كرد كه مايل است با آمريكا روابط حسنه‏اي داشته باشد، اما افراطيون طرفدار آيت الله خميني براي او به صورت مشكلي درآمده بودند.» (اميررضا ستوده و حميد كاوياني، بحران 444 روزه تهران، ص 20)
«اسناد لانه جاسوسي نيز نشان مي‏دهد كه ايالات متحده چگونه براي خارج كردن امام از صحنه سياسي كشور در صدد جذب افراد موثر و مهم دولت موقت از جمله بني صدر و امير انتظام برآمده بود و مثلا در مورد جذب بني صدر، در ظاهر به عنوان مشاور اقتصادي يك شركت آمريكايي با حقوق ماهانه 1000 دلار  دعوت به همكاري مي‏شد، اما در واقع رابط سازمان سيا تلاش مي‏كرد تا وي را به استخدام اين سازمان درآورد.» (دكتر بهرام نوازني، الگوهاي رفتاري ايالات متحده آمريكا در رويارويي با جمهوري اسلامي ايران (1357 - 1380) مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 98)
دولت آمريكا در پي آن بود تا با ايجاد ائتلافي از ليبرال‏هاي سياسي، چهره‏هاي ديني ميانه‏رو، سكولارها، ملي گرايان و سران ارتشي متمايل به غرب تحت لواي دولت موقت موجبات حذف تدريجي نيروهاي وفادار به امام را از صحنه سياسي كشور ايجاد نمايد.
به همين دليل وزارت خارجه آمريكا ماموريت اصلي سفارت خود در ايران را تلاش براي هماهنگي فعاليت‏هاي نيروهاي ليبرال و ميانه روهاي مذهبي و پيوند دادن آنها با عناصر ملي گرا و سلطنت طلبان و طرفداران رژيم سابق بر عليه انقلابيون مذهبي قرار داده بود.
«اقدامات آمريكا بر عليه جمهوري اسلامي ايران فقط به اقدامات سفارت اين كشور در تهران محدود نشد. در پي اعدام‏هاي انقلابي سران رژيم گذشته در روزهاي اوليه پيروزي انقلاب، 2 تن از اعضاي سناي آمريكا به نام‏هاي جاكوب جاويتس و هنري جكسون كه از طرفداران پروپاقرص رژيم پهلوي بودند در 27 ارديبهشت 58 (17 مه 79) قطعنامه‏اي را از تصويب سنا گذراندند كه ايران را به خاطر اين اعدام‏هاي انقلابي با لحن شديدي محكوم مي‏كرد.» (پيشين ص‏103)
بعد از تصويب قطعنامه ضد ايراني در سناي آمريكا، روابط دو كشور وارد مرحله تازه‏اي شد. با اين كه، قطعنامه هيچگونه ضمانت اجرايي نداشت ولي ايران آن را نشانه موضع خصمانه ايالات متحده و كاري در جهت انزواي ايران دانست.
به عقيده كارل كلمنت، كه از كارشناسان با سابقه وزارت خارجه آمريكاست، ايالات متحده اشتباهي استراتژيك را در مورد ايران انجام داده است و آن دل بستن به دولت موقت و عدم مذاكره و ديدار مستقيم با حضرت امام بود كاري كه رقباي ايالات متحده يعني فرانسه و شوروي در آغازين روزهاي پيروزي انقلاب انجام داده بودند.
بعد از تصويب اين قطعنامه و ايجاد مسايل اختلاف برانگيز بين دو كشور، آمريكا در پي آن بود تا فرستاده‏اي ويژه را با هدف جذب ايران و جلوگيري از نفوذ شوروي در اين كشور ، به سوي ايران بفرستد ولي حضرت امام در واكنش به تصويب اين قطعنامه از پذيرش فرستاده مذكور كه چارلز نام داشت و از ديپلمات‏هاي كار كشته وزارت خارجه ايالات متحده بود خودداري كرد و علاوه بر آن پذيرش والتر كاتلر در سمت سفير كه آماده مي‏شد به ايران سفر كند، از سوي دولت رد گرديد هر چند كه جمهوري اسلامي پيش از آن موافقت خود را با اعزام او به ايران به عنوان سفير اعلام كرده بود.
«پس از اين فعل و انفعالات دولت آمريكا به بهانه حفظ امنيت منطقه و با اين ادعا كه احتمال داده مي‏شود كه يك نفت كش در خليج فارس ربوده شود، ناوگان خود را در تنگه هرمز به حال آماده باش درآورد.» (پيشين ص 106)
امام خميني در 7 آبان 58 به قراردادهاي استعماري بين ايران و آمريكا شديدا اعتراض كردند. اما در مقابل دولت موقت هيچ توجهي به اين اعتراض‏ها نشان نمي‏داد و در پي بهبود روابط با ايالات متحده بود و در موضع‏گيري‌هاي رسمي و غير رسمي بيشترين واهمه خود را از شوروي ابراز مي‏داشت.
حركت‏هاي سازش كارانه دولت موقت تا به آنجا پيشرفت كه بدون اطلاع امام در روز 11 آبان 58 در جشن انقلاب الجزاير، مهدي بازرگان با برژينسكي، مشاور امنيت ملي كاخ سفيد ديدار كرد و به مدت يك ساعت و نيم با او به مذاكره نشست.
برژينسكي مشاور امنيت ملي دولت كارتر برخلاف سايروس ونس، وزير خارجه كه در برخورد با جمهوري اسلامي قائل به راهبردهاي ديپلماتيك و گفتگو و مذاكره سياسي بود، از طرفداران جدي سركوب و مداخله نظامي انقلاب و يكي از طراحان اصلي كودتاي 21 بهمن 57 براي جلوگيري از انقلاب بود.
او براي پذيرش شاه در آمريكا تلاش فراواني به عمل آورد، اما اعضاي دولت موقت دوستانه به پيشواز برژينسكي رفتند و با او به گپ زدن مشغول شدند جالب اين كه اين ملاقات به گفته برژينسكي نه به تقاضاي او بلكه به درخواست بازرگان، نخست وزير ايران صورت گرفت.
محمدرضا پهلوي كه پس از فرار از ايران در كشورهاي مختلفي آواره شده بود، و ملت ايران خواستار بازگشت و محاكمه وي بودند با مساعدت مقامات آمريكايي به يكباره سر از آن كشور درآورد. در حقيقت دولت آمريكا و مسئولين آن به خاطر بذل و بخشش‏هاي شاه خود را مديون او مي‏دانستند. هزينه‏هاي زيادي از سوي شاه به برخي جناح‏هاي سياسي آمريكا براي مبارزات انتخاباتي پرداخت مي‏شد و بعضي از مسئولين دولتي آمريكا پورسانت‏هاي گزافي از محل قراردادهاي تسليحاتي ايران با شركت‏هاي آمريكايي دريافت مي‏كردند. از سوي ديگر رژيم آمريكا از آن بيم داشت كه عدم پذيرش شاه موجب هراس و نگراني حكام وابسته‏اش در منطقه شود به همين دليل شاه به بهانه معالجه در آمريكا رحل اقامت افكند.
پذيرش شاه از سوي آمريكا خشم ملت و امام را صد چندان كرد. امام كه از دولت موقت قطع اميد كرده بود، در 9 آبان 58 طي سخناني فرمودند:
«اي جوان‌هايي كه در مقابل توپ و تانك رفتيد اي خواهرهايي كه جوانان خود را از دست داده‏ايد... حفظ كنيد خودتان را، نهضت خودتان را حفظ كنيد ننشينيد ديگران براي شما كار كنند، اينها براي شما كاري نمي‏كنند.»
همچنين حضرت امام طي پيامي در 12 آبان 58 در اعتراض به پذيرش شاه از سوي رژيم آمريكا اعلام كردند:
«دانشگاهيان، دانش‏آموزان و طلاب علوم ديني با قدرت تمام مبارزه خود را عليه آمريكا گسترش دهند.»
بدنبال اعلام اين مواضع از سوي حضرت امام نمايندگان دانشجويان مسلمان پيرو خط امام چهار دانشگاه اميركبير، تهران، شهيد بهشتي و صنعتي شريف با تشكيل جلسه‏اي به برنامه ريزي براي تصرف سفارت آمريكا پرداختند.
يكشنبه 13 آبان 58 (4 نوامبر 1979) در تاريخ انقلاب، روزي بزرگ و فراموش نشدني است. روزنامه اطلاعات مورخ 14 ابان 58 در صفحه دوم خود، شرح وقايع آن روز را اين‌گونه گزارش مي‏كند:
«ساعت 30و 10دقيقه صبح گروهي (حدود 400 نفر) از دانشجويان (كه از يك چهار راه قبل از سفارت آمريكا شروع به حركت كرده بودند) كه در حال شعاردادن در خيابان آيت الله طالقاني به سوي دانشگاه (تهران) در حركت بودند هنگامي كه جلوي در اصلي سفارت آمريكا رسيدند، مسير خود را تغيير دادند و پس از گشودن زنجيرهاي اين در به داخل سفارت رفتند. در همان زمان گروهي از دانشجويان نيز از ديوار خود را به داخل سفارت رساندند و پيشروي به سوي ساختمان‏هاي داخلي سفارت را آغاز كردند. از همان لحظه‏هاي اول تصرف سفارت آمريكا، گروه‏هاي مختلف مردم در مقابل در سفارت اجتماع كردند و به دادن شعارهاي ضد آمريكايي مي‏پرداختند دانشجويان در سه بيانيه‏اي كه تا ساعت 18 (همان روز) از طريق بلندگو پخش كردند، اعلام كردند كه ساختمان اصلي سفارت تا ساعت 15 به تصرف كامل درآمد... دانشجويان اعلام كردند كه هر چند تصرف ساختمان با مقاومت سه ساعته و همراه با پرتاب گاز اشك آور از جانب تفنگداران آمريكايي بود، هيچ گونه آسيبي به طرفين وارد نيامد.
از ساعت 16 (همان روز) آزاد كردن گروهي از ايرانياني كه به عنوان ارباب رجوع يا كارمند در داخل سفارت بودند آغاز شد و آمريكاييان را با چشم بسته به محل ديگري منتقل شدند.»

پيش از آنكه دانشجويان به قسمتهاي اصلي سفارت برسند، ديپلمات‏هاي آمريكايي، مقداري از اسناد را در دستگاه‌هاي مخصوص خرد كن ريختند و از بين بردند و مقدار زيادي از اسناد را نيز سوزاندند و به خصوص نوارهاي ميكروفيلم و حافظه‏هاي كامپيوتري را نابود كردند.
در جريان اشغال سفارت آمريكا،72 آمريكايي به عنوان گروگان بدست دانشجويان افتادند. سه تن از ديپلمات‏هاي آمريكايي آن روز براي مذاكره با وزير خارجه به وزارت امور خارجه رفته بودند. پس از اشغال سفارت تا شب به اميد حل شدن موضوع همان جا ماندند ولي بعد از آن در وزارت خارجه به صورت تحت نظر در اختيار دانشجويان قرار گرفتند.
پس از تسخير سفارت، دانشجويان كه خود را دانشجويان مسلمان پيرو خط امام مي‏ناميدند، با صدرو بيانيه‏هايي به تشريح علل، انگيزه‏ها و چگونگي انجام اين اقدام انقلابي پرداختند. در يكي از اولين بيانيه‏ها آمده است:
«ما دانشجويان مسلمان پيرو خط امام از موضع قاطعانه امام در مقابل آمريكاي جنايتكار به منظور اعتراض به دسيسه‏هاي امپرياليستي و صهيونيستي، سفارت جاسوسي آمريكا در تهران را به تصرف درآورديم تا اعتراض خود را به گوش جهانيان برسانيم.»
عنوان دانشجويان مسلمان پيروخط امام، از يك سو بيانگر تبلور خشم انقلابي امام و ملت مسلمان ايران از آمريكا بود و از سوي ديگر هر گونه شائبه وابستگي دانشجويان به گروهها و دستجات سياسي متعدد را منتفي مي‏ساخت و امكان بهره برداري از آن را به نفع جريان‏هاي مختلف، محدود مي‏ساخت.
براي اين اقدام انگيزه‏هاي متفاوتي ذكر مي‏گردد: اعتراض نسبت به پذيرش شاه از سوي دولت آمريكا، اعتراض به عملكرد دولت موقت، كه كم كم به سمتي گرايش پيدا مي‏كرد كه دوباره دست آمريكا را در ايران باز كند، شناسايي جاسوسان آمريكايي و عوامل داخلي آن‏ها، پايان دادن به توطئه گري و سلطه جويي‏هاي آمريكاييان در ايران، نشان دادن اقتدار به ايالات متحده ، اعتراض به آمريكا به علت ايجاد فشار تبليغاتي موسوم و انحصاري و كمك و حمايت از افراد ضد انقلاب و فراري عليه انقلاب اسلامي.
گرچه خواسته‏هاي دانشجويان از ابتدا تازماني كه اين موضوع به حل و فصل انجاميد، تغييرات زيادي را نشان مي‏دهد؛ اما اصلي‏ترين خواسته آنها كه رسما و با صراحت تمام همواره ثابت ماند، عبارت بود از «عدم دخالت ايالات متحده در امور داخلي ايران» .
درخواست‏هاي ديگر از قبيل تحويل شاه مخلوع و همسرش فرح براي محاكمه در ايران، تحويل اموال خاندان سلطنتي و ديگر فراريان از ايران به دولت ايران، رفع تحريم‏هاي اقتصادي و مالي و آزاد كردن اموال و دارايي‏هاي ايران در آمريكا و شعب بانك‏هاي آمريكايي از جمله خواسته هايي بودند كه بعدها با به درازا كشيدن موضوع و اتفاق ديگر كه در واكنش‏هاي متعدد و متفاوت آمريكاييان خلاصه مي‏شود، اضافه شدند.
اين حادثه پيامدها و بازتاب‏هاي بسياري بر جاي گذاشت. حركت انقلابي دانشجويان مسلمان قبل از هر چيز ديگر، هيئت حاكمه آمريكا را به شدت گيج كرد. آمريكا كه به لطف ليبرال‏هاي حاكم در دولت موقت توانسته بود موقعيت از دست رفته خود در ايران را به تدريج باز يابد، با اين ضربه سهمگين به شدت برآشفته گرديد.
كارتر در كتاب خاطرات خود مي‏گويد:
  «4 نوامبر 1979 (13 آبان 58) تاريخي است كه من آن را هرگز فراموش نخواهم كرد... ما شديداً نگران بوديم» وي مي‏افزايد: «در روزهاي نخست تصور مي‏كردم گروگان‏ها به زودي آزاد خواهند شد، اما پس از آنكه بازرگان، نخست وزير دولت موقت در كوشش‏هاي اوليه خود براي آزادي گروگان‏ها با شكست مواجه شد، نگراني ها افزايش يافت.»
در بين حاكمان دولت آمريكا نيز در مورد راه برخورد با ايران اختلافاتي پيش آمده بود. گروهي به نمايندگي سايروس ونس وزير خارجه، راههاي ديپلماتيك و گفتگو و در نهايت تحريم‏هاي اقتصادي و پروازي را پيشنهاد مي‏كردند و گروهي ديگر به رهبري زيبيگنيو برژينسكي مشاور امنيت ملي، دخالت نظامي را براي حل مساله گروگان‏گيري لازم مي‏دانستند. اين اختلاف تا به آنجا پيش رفت كه سايروس ونس پس از حمله نظامي آمريكا در صحراي طبس كه منجر به شكست آمريكا شد، استعفا كرد.
آمريكا در اولين واكنش، اقدام به تحريم اقتصادي ايران و بلوكه كردن اموال و دارايي‏هاي ايران در بانك‏هاي آمريكايي و بانك‏هاي خارجي مستقر در آمريكا كرد و از سوي ديگر اقدام به آزار واذيت ايرانيان مقيم آمريكا نمود و در جهان نيز تضييقاتي را براي ايران ايجاد كرد. در هر حال تسخير لانه جاسوسي هرچند از سوي دول استعماري وابسته به شرق و غرب محكوم گرديد، اما از سوي ملل محروم و تحت ستم جهان و نهضت‏هاي آزادي بخش جهان به شدت مورد استقبال قرار گرفت و باعث نضج گرفتن حركت‏هاي ضد استعماري گسترده‏اي در سطح جهان و خصوصا خاور ميانه شد.
اين حادثه بزرگ پيامدهاي گوناگوني را در پي داشت كه از آن جمله مي‏توان به اين موارد اشاره كرد: پايان يافتن رابطه استعماري ايران و آمريكا، روشن شدن ماهيت ننگين ايالات متحده كه پشت صورتك حقوق بشر و آزادي مخفي شده بود، جلوگيري از ايجاد بحران و آشوب با تسخير مركز بحران آفريني آمريكا، از بين رفتن گروه‌هاي ماركسيستي، گروه‌هايي كه تا پيش از آن خود را تنها سردمدار مبارزه با امپرياليسم آمريكا مي‏دانستند، بازگشت مردم به صحنه كه با توطئه‌هاي ‌دولت موقت خانه‌نشين شده بودند، شكست هيمنه و اسطوره جهاني آمريكا و بالاخره شكست كارتر در انتخابات رياست جمهوري آمريكا در سال 1980.
كارتر كه با ژست‌هاي حقوق بشري و همچنين حل مشكلات بين آمريكا و چين و امضاي موافقت نامه كمپ ديويد بين مصر و اسراييل وجهه اي صلح طلب براي خود كسب كرده بود، با تسخير لانه جاسوسي تمامي وجهه و نفوذ خود را از دست داد به طوري كه حتي نتوانست در مقابل حمله نظامي شوروي به افغانستان موضع مناسبي اتخاذ كند و كم كم موجبات افول حكومت خود و حزبش را فراهم كرد.
هميلتون جردن رييس ستاد انتخاباتي كارتر در انتخابات سال 80 مي‏گويد: «براي من روشن بود كه كليد انتخابات در دست كسان ديگر در آن سوي دنيا است كه تصميم و عملشان تا آخرين لحظه قابل پيش بيني نيست، كارتر در هواپيما به من گفت: عجيب است كه سرنوشت انتخابات رياست جمهوري كشور بزرگ ما نه در شيكاگو يا نيويورك بلكه در تهران تعيين مي‏شود.»

منبع: پایداری پایگاه اینترنتی پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس

چاپ                       ارسال براي دوست

نظرات كاربران
نام

ايميل
نظر

 

مسئولیت محتوا و مواضع مندرج در مقالات بر عهده نویسندگان بوده و درج آنها در این پایگاه به مفهوم تأیید آن نمی باشد. Copyright © second-revolution.ir, All Rights Reserved