13 آبان در كشور ما محمل پيدايش حوادث مختلفي بوده است كه در شكل دهی تاريخ كشور و انقلاب اسلامی نقشی بزرگ و سرنوشت ساز داشتهاند: 13 آبان 42 تبعيد حضرت امام خميني (ره) در پي قيام مردمي 15 خرداد و اعلام مخالفت ايشان با قانون استعماري - آمريكايي كاپيتولاسيون، 13 آبان 57 شهادت جمع زيادي از دانشآموزان و دانشجويان در مقابل دانشگاه تهران در زمان اوجگيري انقلاب و بالاخره 13 آبان 58 تسخير لانه جاسوسي ايالات متحده توسط دانشجويان مسلمان پيرو خط امام. در اين ميان، واقعه اخير با توجه به ابعاد و پيامدها و همچنين گستره ملي - بين المللي آن از اهميت و جايگاه ويژهاي در تاريخ انقلاب اسلامي برخوردار شده است به طوري كه با گذشت بيش از ربع قرن از آفرينش آن، پيامدها و آثارش همچنان در صحنه سياست داخلي و خارجي كشور، اثرگذار و بحثانگيز است.
اين اقدام متهورانه يكي از منحصر به فردترين حركتها در تاريخ انقلابهاي اصيل و مردمي جهان بود.پيروزي انقلاب اسلامي جداي از تاثيراتي كه در زمينه انديشه سياسي و پارادايم حاكم بر مقولات دولت ملت و ساختار حكومت داشت، تاثيرات عميقي نيز بر استراتژيهاي امنيتي منطقه و توازن قدرت بين غرب و شرق داشت به طوري كه كشور ايران را كه به عنوان خط مقدم جبهه غرب در مقابله با نفوذ كمونيسم از جايگاه ويژهاي نزد دولت مردان ايالات متحده برخوردار بود به يكباره تبديل به يك هژمون منطقهاي با شعار وحدت جهان اسلام و درهم نورديدن مرزهاي جغرافيايي كشورهاي مسلمان كرد، كه براي هر دو ابرقدرت شرق و غرب خطرناك جلوه ميكرد.
انقلاب اسلامي استراتژي «دو ستوني» آمريكا در منطقه را كه از مدتها پيش بر پايههاي قدرت اقتصادي عربستان سعودي و قدرت نظامي ايران براي حفظ منافع منطقهاي آمريكا و مقابله با نفوذ شوروي بنا شده بود با چالش جدي مواجه كرد به طوري كه «سايروس ونس» وزير امور خارجه دولت كارتر در اين باره ميگويد: «رفتن ايران از صف كشورهاي متحد آمريكا و افتادن اين كشور به دست رژيمي كه دوست ما نيست، ضربهاي اساسي به منافع سياسي - امنيتي ما در آسياي جنوب غربي و خاورميانه به شمار ميرود.»
آمريكا كه تمام تلاش خود را در حمايت از رژيم شاه و جلوگيري از پيروزي انقلاب به كار بسته بود، با پيروزي انقلاب اسلامي سفارت خود را به عنوان پايگاهي براي طراحي و اجراي توطئه عليه انقلاب تبديل نمود، تا بتواند آن بخش از اقداماتش را كه ميتوانست در پوشش ديپلماتيك براي شكست يا به انحراف كشاندن نظام نو پاي اسلامي انجام دهد، با مركزيت سفارت به اجرا درآورد.
پس از پيروزي انقلاب در بهمن ماه 1357 و اخراج مستشاران نظامي و غير نظامي آمريكا كه در واقع نقش آنتنهاي اطلاعاتي را براي سازمان سيا بازي ميكردند، ايالات متحده فعاليتهاي جاسوسيش را كه از درون سفارت رهبري و هدايت ميشدند به شدت افزايش داد تا خلاء ناشي از خروج مستشاران را جبران كند.
افسران سازمان سيا (CIA) با استفاده از شرايط نابسامان بعد از انقلاب و درهم ريختگي و نامشخص بودن حوزه مسئوليتها كه نتيجه طبيعي هر انقلابي است، سعي كردند تا با نفوذ در مناطق كليدي و حساس انقلاب اسلامي از تعميق و گسترش هر چه بيشتر آن جلوگيري نمايند. لانه جاسوسي آمريكا با ايجاد شبكههاي جاسوسي و اطلاعاتي در پي آن بود تا با بحران آفريني، تضعيف نيروهاي اصيل انقلاب و جايگاه و شخصيت حضرت امام و همچنين ايجاد گسست و شكاف ميان رهبري و نسل جوان، فعالترين و انقلابيترين نيروي اجتماع را از رهبري دور كند تا بتواند با تاثير بر آنها و نفوذ در ارتش، حركت انقلابي مردم ايران را آسيبپذير نمايد. از طرفي سفارت آمريكا مسئول انحراف افكار عمومي از خطرات شيطان بزرگ در ايران نيز بود. به همين دلايل مسئولين سفارت آمريكا در پي آن بودند تا با برقراري ارتباط با مسئولين دولت موقت راه رسيدن به اهدافشان را تسهيل كنند.
با پيروزي انقلاب، حضرت امام خميني، مهندس بازرگان را بدون در نظر گرفتن علايق حزبي و گروهي به عنوان نخست وزير دولت موقت منصوب كردند. بازرگان در اقدامي تأمل برانگيز اكثر اعضاي دولت موقت را از جناح ليبرال انتخاب كرد و درهاي دولت موقت را تقريباً بر روي ديگر نيروهاي انقلاب بست. ليبرالها تضاد اصلي و عامل مهم مبارزه و انقلاب را استبداد داخلي و نه استعمار خارجي ميدانستند و علاوه بر آن اعتقاد به تغيير بنيادين در ساختار سياسي، اجتماعي و فرهنگي كشور نداشتند و تنها برخي اصلاحات سطحي را كافي ميدانستند. بر همين اساس دولت موقت تنها به تعويض مهرههاي كليدي و بالاي رژيم اكتفا نمود و از تغييرات بنيادين و خصوصاً از تجديد نظر در رابطه امپرياليستي و نابرابر ايران با آمريكا، پرهيز و اجتناب ميكرد.
به اين موضوع در كتاب خاطرات كارتر اشاراتي شده است: «مهدي بازرگان... و اعضاي كابينهاش كه بيشتر آنها تحصيل كرده غرب بودند با ما همكاري داشتند. آنها از سفارت ما حفاظت ميكردند و از ژنرال فيليپ گاست... مراقبت به عمل ميآوردند تا بدون خطر رفت و آمد كند و براي ما پيامهاي دوستانه ميفرستادند. بازرگان به طور علني اعلام كرد كه مايل است با آمريكا روابط حسنهاي داشته باشد، اما افراطيون طرفدار آيت الله خميني براي او به صورت مشكلي درآمده بودند.» (اميررضا ستوده و حميد كاوياني، بحران 444 روزه تهران، ص 20)
«اسناد لانه جاسوسي نيز نشان ميدهد كه ايالات متحده چگونه براي خارج كردن امام از صحنه سياسي كشور در صدد جذب افراد موثر و مهم دولت موقت از جمله بني صدر و امير انتظام برآمده بود و مثلا در مورد جذب بني صدر، در ظاهر به عنوان مشاور اقتصادي يك شركت آمريكايي با حقوق ماهانه 1000 دلار دعوت به همكاري ميشد، اما در واقع رابط سازمان سيا تلاش ميكرد تا وي را به استخدام اين سازمان درآورد.» (دكتر بهرام نوازني، الگوهاي رفتاري ايالات متحده آمريكا در رويارويي با جمهوري اسلامي ايران (1357 - 1380) مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 98)
دولت آمريكا در پي آن بود تا با ايجاد ائتلافي از ليبرالهاي سياسي، چهرههاي ديني ميانهرو، سكولارها، ملي گرايان و سران ارتشي متمايل به غرب تحت لواي دولت موقت موجبات حذف تدريجي نيروهاي وفادار به امام را از صحنه سياسي كشور ايجاد نمايد.
به همين دليل وزارت خارجه آمريكا ماموريت اصلي سفارت خود در ايران را تلاش براي هماهنگي فعاليتهاي نيروهاي ليبرال و ميانه روهاي مذهبي و پيوند دادن آنها با عناصر ملي گرا و سلطنت طلبان و طرفداران رژيم سابق بر عليه انقلابيون مذهبي قرار داده بود.
«اقدامات آمريكا بر عليه جمهوري اسلامي ايران فقط به اقدامات سفارت اين كشور در تهران محدود نشد. در پي اعدامهاي انقلابي سران رژيم گذشته در روزهاي اوليه پيروزي انقلاب، 2 تن از اعضاي سناي آمريكا به نامهاي جاكوب جاويتس و هنري جكسون كه از طرفداران پروپاقرص رژيم پهلوي بودند در 27 ارديبهشت 58 (17 مه 79) قطعنامهاي را از تصويب سنا گذراندند كه ايران را به خاطر اين اعدامهاي انقلابي با لحن شديدي محكوم ميكرد.» (پيشين ص103)
بعد از تصويب قطعنامه ضد ايراني در سناي آمريكا، روابط دو كشور وارد مرحله تازهاي شد. با اين كه، قطعنامه هيچگونه ضمانت اجرايي نداشت ولي ايران آن را نشانه موضع خصمانه ايالات متحده و كاري در جهت انزواي ايران دانست.
به عقيده كارل كلمنت، كه از كارشناسان با سابقه وزارت خارجه آمريكاست، ايالات متحده اشتباهي استراتژيك را در مورد ايران انجام داده است و آن دل بستن به دولت موقت و عدم مذاكره و ديدار مستقيم با حضرت امام بود كاري كه رقباي ايالات متحده يعني فرانسه و شوروي در آغازين روزهاي پيروزي انقلاب انجام داده بودند.
بعد از تصويب اين قطعنامه و ايجاد مسايل اختلاف برانگيز بين دو كشور، آمريكا در پي آن بود تا فرستادهاي ويژه را با هدف جذب ايران و جلوگيري از نفوذ شوروي در اين كشور ، به سوي ايران بفرستد ولي حضرت امام در واكنش به تصويب اين قطعنامه از پذيرش فرستاده مذكور كه چارلز نام داشت و از ديپلماتهاي كار كشته وزارت خارجه ايالات متحده بود خودداري كرد و علاوه بر آن پذيرش والتر كاتلر در سمت سفير كه آماده ميشد به ايران سفر كند، از سوي دولت رد گرديد هر چند كه جمهوري اسلامي پيش از آن موافقت خود را با اعزام او به ايران به عنوان سفير اعلام كرده بود.
«پس از اين فعل و انفعالات دولت آمريكا به بهانه حفظ امنيت منطقه و با اين ادعا كه احتمال داده ميشود كه يك نفت كش در خليج فارس ربوده شود، ناوگان خود را در تنگه هرمز به حال آماده باش درآورد.» (پيشين ص 106)
امام خميني در 7 آبان 58 به قراردادهاي استعماري بين ايران و آمريكا شديدا اعتراض كردند. اما در مقابل دولت موقت هيچ توجهي به اين اعتراضها نشان نميداد و در پي بهبود روابط با ايالات متحده بود و در موضعگيريهاي رسمي و غير رسمي بيشترين واهمه خود را از شوروي ابراز ميداشت.
حركتهاي سازش كارانه دولت موقت تا به آنجا پيشرفت كه بدون اطلاع امام در روز 11 آبان 58 در جشن انقلاب الجزاير، مهدي بازرگان با برژينسكي، مشاور امنيت ملي كاخ سفيد ديدار كرد و به مدت يك ساعت و نيم با او به مذاكره نشست.
برژينسكي مشاور امنيت ملي دولت كارتر برخلاف سايروس ونس، وزير خارجه كه در برخورد با جمهوري اسلامي قائل به راهبردهاي ديپلماتيك و گفتگو و مذاكره سياسي بود، از طرفداران جدي سركوب و مداخله نظامي انقلاب و يكي از طراحان اصلي كودتاي 21 بهمن 57 براي جلوگيري از انقلاب بود.
او براي پذيرش شاه در آمريكا تلاش فراواني به عمل آورد، اما اعضاي دولت موقت دوستانه به پيشواز برژينسكي رفتند و با او به گپ زدن مشغول شدند جالب اين كه اين ملاقات به گفته برژينسكي نه به تقاضاي او بلكه به درخواست بازرگان، نخست وزير ايران صورت گرفت.
محمدرضا پهلوي كه پس از فرار از ايران در كشورهاي مختلفي آواره شده بود، و ملت ايران خواستار بازگشت و محاكمه وي بودند با مساعدت مقامات آمريكايي به يكباره سر از آن كشور درآورد. در حقيقت دولت آمريكا و مسئولين آن به خاطر بذل و بخششهاي شاه خود را مديون او ميدانستند. هزينههاي زيادي از سوي شاه به برخي جناحهاي سياسي آمريكا براي مبارزات انتخاباتي پرداخت ميشد و بعضي از مسئولين دولتي آمريكا پورسانتهاي گزافي از محل قراردادهاي تسليحاتي ايران با شركتهاي آمريكايي دريافت ميكردند. از سوي ديگر رژيم آمريكا از آن بيم داشت كه عدم پذيرش شاه موجب هراس و نگراني حكام وابستهاش در منطقه شود به همين دليل شاه به بهانه معالجه در آمريكا رحل اقامت افكند.
پذيرش شاه از سوي آمريكا خشم ملت و امام را صد چندان كرد. امام كه از دولت موقت قطع اميد كرده بود، در 9 آبان 58 طي سخناني فرمودند:
«اي جوانهايي كه در مقابل توپ و تانك رفتيد اي خواهرهايي كه جوانان خود را از دست دادهايد... حفظ كنيد خودتان را، نهضت خودتان را حفظ كنيد ننشينيد ديگران براي شما كار كنند، اينها براي شما كاري نميكنند.»
همچنين حضرت امام طي پيامي در 12 آبان 58 در اعتراض به پذيرش شاه از سوي رژيم آمريكا اعلام كردند:
«دانشگاهيان، دانشآموزان و طلاب علوم ديني با قدرت تمام مبارزه خود را عليه آمريكا گسترش دهند.»
بدنبال اعلام اين مواضع از سوي حضرت امام نمايندگان دانشجويان مسلمان پيرو خط امام چهار دانشگاه اميركبير، تهران، شهيد بهشتي و صنعتي شريف با تشكيل جلسهاي به برنامه ريزي براي تصرف سفارت آمريكا پرداختند.
يكشنبه 13 آبان 58 (4 نوامبر 1979) در تاريخ انقلاب، روزي بزرگ و فراموش نشدني است. روزنامه اطلاعات مورخ 14 ابان 58 در صفحه دوم خود، شرح وقايع آن روز را اينگونه گزارش ميكند:
«ساعت 30و 10دقيقه صبح گروهي (حدود 400 نفر) از دانشجويان (كه از يك چهار راه قبل از سفارت آمريكا شروع به حركت كرده بودند) كه در حال شعاردادن در خيابان آيت الله طالقاني به سوي دانشگاه (تهران) در حركت بودند هنگامي كه جلوي در اصلي سفارت آمريكا رسيدند، مسير خود را تغيير دادند و پس از گشودن زنجيرهاي اين در به داخل سفارت رفتند. در همان زمان گروهي از دانشجويان نيز از ديوار خود را به داخل سفارت رساندند و پيشروي به سوي ساختمانهاي داخلي سفارت را آغاز كردند. از همان لحظههاي اول تصرف سفارت آمريكا، گروههاي مختلف مردم در مقابل در سفارت اجتماع كردند و به دادن شعارهاي ضد آمريكايي ميپرداختند دانشجويان در سه بيانيهاي كه تا ساعت 18 (همان روز) از طريق بلندگو پخش كردند، اعلام كردند كه ساختمان اصلي سفارت تا ساعت 15 به تصرف كامل درآمد... دانشجويان اعلام كردند كه هر چند تصرف ساختمان با مقاومت سه ساعته و همراه با پرتاب گاز اشك آور از جانب تفنگداران آمريكايي بود، هيچ گونه آسيبي به طرفين وارد نيامد.
از ساعت 16 (همان روز) آزاد كردن گروهي از ايرانياني كه به عنوان ارباب رجوع يا كارمند در داخل سفارت بودند آغاز شد و آمريكاييان را با چشم بسته به محل ديگري منتقل شدند.»
پيش از آنكه دانشجويان به قسمتهاي اصلي سفارت برسند، ديپلماتهاي آمريكايي، مقداري از اسناد را در دستگاههاي مخصوص خرد كن ريختند و از بين بردند و مقدار زيادي از اسناد را نيز سوزاندند و به خصوص نوارهاي ميكروفيلم و حافظههاي كامپيوتري را نابود كردند.
در جريان اشغال سفارت آمريكا،72 آمريكايي به عنوان گروگان بدست دانشجويان افتادند. سه تن از ديپلماتهاي آمريكايي آن روز براي مذاكره با وزير خارجه به وزارت امور خارجه رفته بودند. پس از اشغال سفارت تا شب به اميد حل شدن موضوع همان جا ماندند ولي بعد از آن در وزارت خارجه به صورت تحت نظر در اختيار دانشجويان قرار گرفتند.
پس از تسخير سفارت، دانشجويان كه خود را دانشجويان مسلمان پيرو خط امام ميناميدند، با صدرو بيانيههايي به تشريح علل، انگيزهها و چگونگي انجام اين اقدام انقلابي پرداختند. در يكي از اولين بيانيهها آمده است:
«ما دانشجويان مسلمان پيرو خط امام از موضع قاطعانه امام در مقابل آمريكاي جنايتكار به منظور اعتراض به دسيسههاي امپرياليستي و صهيونيستي، سفارت جاسوسي آمريكا در تهران را به تصرف درآورديم تا اعتراض خود را به گوش جهانيان برسانيم.»
عنوان دانشجويان مسلمان پيروخط امام، از يك سو بيانگر تبلور خشم انقلابي امام و ملت مسلمان ايران از آمريكا بود و از سوي ديگر هر گونه شائبه وابستگي دانشجويان به گروهها و دستجات سياسي متعدد را منتفي ميساخت و امكان بهره برداري از آن را به نفع جريانهاي مختلف، محدود ميساخت.
براي اين اقدام انگيزههاي متفاوتي ذكر ميگردد: اعتراض نسبت به پذيرش شاه از سوي دولت آمريكا، اعتراض به عملكرد دولت موقت، كه كم كم به سمتي گرايش پيدا ميكرد كه دوباره دست آمريكا را در ايران باز كند، شناسايي جاسوسان آمريكايي و عوامل داخلي آنها، پايان دادن به توطئه گري و سلطه جوييهاي آمريكاييان در ايران، نشان دادن اقتدار به ايالات متحده ، اعتراض به آمريكا به علت ايجاد فشار تبليغاتي موسوم و انحصاري و كمك و حمايت از افراد ضد انقلاب و فراري عليه انقلاب اسلامي.
گرچه خواستههاي دانشجويان از ابتدا تازماني كه اين موضوع به حل و فصل انجاميد، تغييرات زيادي را نشان ميدهد؛ اما اصليترين خواسته آنها كه رسما و با صراحت تمام همواره ثابت ماند، عبارت بود از «عدم دخالت ايالات متحده در امور داخلي ايران» .
درخواستهاي ديگر از قبيل تحويل شاه مخلوع و همسرش فرح براي محاكمه در ايران، تحويل اموال خاندان سلطنتي و ديگر فراريان از ايران به دولت ايران، رفع تحريمهاي اقتصادي و مالي و آزاد كردن اموال و داراييهاي ايران در آمريكا و شعب بانكهاي آمريكايي از جمله خواسته هايي بودند كه بعدها با به درازا كشيدن موضوع و اتفاق ديگر كه در واكنشهاي متعدد و متفاوت آمريكاييان خلاصه ميشود، اضافه شدند.
اين حادثه پيامدها و بازتابهاي بسياري بر جاي گذاشت. حركت انقلابي دانشجويان مسلمان قبل از هر چيز ديگر، هيئت حاكمه آمريكا را به شدت گيج كرد. آمريكا كه به لطف ليبرالهاي حاكم در دولت موقت توانسته بود موقعيت از دست رفته خود در ايران را به تدريج باز يابد، با اين ضربه سهمگين به شدت برآشفته گرديد.
كارتر در كتاب خاطرات خود ميگويد:
«4 نوامبر 1979 (13 آبان 58) تاريخي است كه من آن را هرگز فراموش نخواهم كرد... ما شديداً نگران بوديم» وي ميافزايد: «در روزهاي نخست تصور ميكردم گروگانها به زودي آزاد خواهند شد، اما پس از آنكه بازرگان، نخست وزير دولت موقت در كوششهاي اوليه خود براي آزادي گروگانها با شكست مواجه شد، نگراني ها افزايش يافت.»
در بين حاكمان دولت آمريكا نيز در مورد راه برخورد با ايران اختلافاتي پيش آمده بود. گروهي به نمايندگي سايروس ونس وزير خارجه، راههاي ديپلماتيك و گفتگو و در نهايت تحريمهاي اقتصادي و پروازي را پيشنهاد ميكردند و گروهي ديگر به رهبري زيبيگنيو برژينسكي مشاور امنيت ملي، دخالت نظامي را براي حل مساله گروگانگيري لازم ميدانستند. اين اختلاف تا به آنجا پيش رفت كه سايروس ونس پس از حمله نظامي آمريكا در صحراي طبس كه منجر به شكست آمريكا شد، استعفا كرد.
آمريكا در اولين واكنش، اقدام به تحريم اقتصادي ايران و بلوكه كردن اموال و داراييهاي ايران در بانكهاي آمريكايي و بانكهاي خارجي مستقر در آمريكا كرد و از سوي ديگر اقدام به آزار واذيت ايرانيان مقيم آمريكا نمود و در جهان نيز تضييقاتي را براي ايران ايجاد كرد. در هر حال تسخير لانه جاسوسي هرچند از سوي دول استعماري وابسته به شرق و غرب محكوم گرديد، اما از سوي ملل محروم و تحت ستم جهان و نهضتهاي آزادي بخش جهان به شدت مورد استقبال قرار گرفت و باعث نضج گرفتن حركتهاي ضد استعماري گستردهاي در سطح جهان و خصوصا خاور ميانه شد.
اين حادثه بزرگ پيامدهاي گوناگوني را در پي داشت كه از آن جمله ميتوان به اين موارد اشاره كرد: پايان يافتن رابطه استعماري ايران و آمريكا، روشن شدن ماهيت ننگين ايالات متحده كه پشت صورتك حقوق بشر و آزادي مخفي شده بود، جلوگيري از ايجاد بحران و آشوب با تسخير مركز بحران آفريني آمريكا، از بين رفتن گروههاي ماركسيستي، گروههايي كه تا پيش از آن خود را تنها سردمدار مبارزه با امپرياليسم آمريكا ميدانستند، بازگشت مردم به صحنه كه با توطئههاي دولت موقت خانهنشين شده بودند، شكست هيمنه و اسطوره جهاني آمريكا و بالاخره شكست كارتر در انتخابات رياست جمهوري آمريكا در سال 1980.
كارتر كه با ژستهاي حقوق بشري و همچنين حل مشكلات بين آمريكا و چين و امضاي موافقت نامه كمپ ديويد بين مصر و اسراييل وجهه اي صلح طلب براي خود كسب كرده بود، با تسخير لانه جاسوسي تمامي وجهه و نفوذ خود را از دست داد به طوري كه حتي نتوانست در مقابل حمله نظامي شوروي به افغانستان موضع مناسبي اتخاذ كند و كم كم موجبات افول حكومت خود و حزبش را فراهم كرد.
هميلتون جردن رييس ستاد انتخاباتي كارتر در انتخابات سال 80 ميگويد: «براي من روشن بود كه كليد انتخابات در دست كسان ديگر در آن سوي دنيا است كه تصميم و عملشان تا آخرين لحظه قابل پيش بيني نيست، كارتر در هواپيما به من گفت: عجيب است كه سرنوشت انتخابات رياست جمهوري كشور بزرگ ما نه در شيكاگو يا نيويورك بلكه در تهران تعيين ميشود.»