بررسی منطق مذاكره و نفی مذاكره با آمريكا

سعدالله زارعی

چرا كه برقراری رابطه، موجد هزينه‌هايی است و تداوم آن نيز همواره هزينه دارد. براين اساس دولتها به تناسب نيازی كه به مراوده با جهان خارج دارند و نيز به تناسب توانمندی آنان برای قبول هزينه رابطه، با دولت‌های خارجی ارتباط برقرار می‌كنند. ما می‌توانيم كشور خودمان را مثال بزنيم. ايران در حال حاضر با پاره‌ای از كشورهای جهان رابطه سياسی ندارد و در پاره‌ای از كشورها رابطه در حد بسيار ضعيفی است و اين روال كنونی همه دولت‌ها و ملت‌هاست.

ممكن است كشورهايی نظير ايران استراتژی خارجی‌شان بر «رابطه با همه» مبتنی باشد و جز در موارد خاص از ارتباط استقبال كنند ولی در عين حال بدليل هزينه بالای رابطه و غيرضروری بودن ارتباط از برقراری رابطه سياسی با كشورهايی اجتناب ورزند. در اين صورت نبايد اين كشورها را سرزنش كرد كه شما برخلاف استراتژی‌تان به قطع رابطه گرايش داريد. درباره رابطه ايران با آمريكا ممكن است چهار حالت كلی مقصود باشد:
1 ـ رابطه با آمريكا ضرری ندارد و سودمند است.
2 ـ ‌رابطه با آمريكا نه سود دارد و نه زيان.
3 ـ رابطه با آمريكا ضرر ندارد.
4 ـ رابطه با آمريكا زيان‌ها و سودهايی دارد.

بايد ديد رفتار ما در برابر هر گزينه بايد چگونه باشد. ما در اينجا فعلا نمی‌خواهيم به تاريخ روابط دو كشور مراجعه كنيم و از پيش قضاوتی داشته باشيم. اگر رابطه با آمريكا ضرری برای ايران نداشته باشد و علاوه بر آن سودمند باشد، برقراری رابطه با اين كشور اصل است و قطع رابطه به دليل نيازمند است. اگر رابطه با آمريكا نه سودمند باشد و نه زيان‌آور، برقراری رابطه به دليل نيازمند است و قطع رابطه نيازمند دليل نيست چرا كه برقراری رابطه هزينه می‌خواهد. اگر رابطه با آمريكا ضرر داشته باشد، اصل بر قطع رابطه است و برقراری رابطه منطقی نيست. در شكل چهارم كه برقراری رابطه از جهاتی سودمند و از جهاتی زيان‌آور است، برقراری رابطه به شرطی است كه سود رابطه بر زيان آن بچربد، در حالی كه قطه رابطه می‌تواند مبتنی بر زيان‌آور بودن صورت گيرد.

در اين 4 گزينه تنها يك گزينه به ما توصيه می‌كند كه با آمريكا رابطه داشته باشيم، در حاليكه در سه گزينه، منطق رياضی ما را از برقراری رابطه پرهيز می‌دهد. در اين ميان در دو مورد، رابطه را مشروط می‌كند كه اگر زيان هم دارد ولی سود آن بيشتر است می‌توان رابطه سياسی را برقرار نمود. با اين وصف در ارتباط با آمريكا بايد ديد اصل بر كدام گزينه‌هاست و يا به عبارت ديگر برقراری رابطه به كدام گزينه نزديك‌تر است. آيا رابطه با آمريكا زيان دارد؟ يا هم سود دارد و هم زيان؟ يا نه زيان دارد و نه سود؟ در اينجا بايد به تاريخ روابط ايران و آمريكا و خصلت آمريكائيها مراجعه كرد. چرا كه ما بدون آنكه به تجربه تازه‌ای نياز داشته باشيم می‌توانيم براساس رفتار دشمن در گذشته، وضعيت روابط آينده با او را مورد ارزيابی قرار دهيم.

تاريخ سياسی ما می‌گويد از زمانی كه آمريكائيها (بعنوان يك قدرت جهانی) در سال 1322(اواخر جنگ دوم جهانی) به ايران پای نهادند تا 13 آبان 58 كه از ايران رانده شدند، همواره برخورد تحقيرآميزی با ايرانيان داشته‌اند و خودشان نيز موارد زيادی به آن اذعان كرده‌اند. شايد بتوان گفت آخرين مورد آن اعتراضی است كه گزارشگر تلويزيون دولتی آمريكا در آبان ماه گذشته در مورد دخالت «سيا» در كودتای 28 مرداد 32 داشته است. اين گزارشگر در مصاحبه با دكتر خرازی صراحتاً گفته است: «در مورد آن كودتا، كی ترديدی ندارد؟ شواهد نشان می‌دهد كه با دخالت سيا شاه روی كار آمد.»(1) علاوه بر اين دخالت‌ها، در طول دوران 20 سال اخير نيز بدون ترديد آمريكائيها ضربات فراوان و بعضا جبران‌ناپذيری بر انقلاب اسلامی وارد كرده‌اند. در اين دوران، آشكارا ايالات متحده در پی سرنگون كردن نظام جمهوری اسلامی بوده است. آنان هيچگاه كتمان نكرده‌اند كه تحمل حاكميت دولت اسلامی در ايران را ندارند و دائماً در كار اخلال عليه انقلاب ما بوده‌اند. نزديكترين تلاش‌های آمريكا، فشار وارد آوردن بر اوكراين برای عدم فروش توربين‌های بخار به ايران بود.

بايد اضافه كرد كه خصومت آمريكا با ايران تنها شامل عملكرد ضد ايرانی و ضد اسلامی آنان در گذشته نمی‌شود. آنان در آينده نيز انگيزه فراوانی برای مخالفت با منافع جمهوری اسلامی دارند. آمريكائيها با مذهبی بودن حكومت مخالف بوده‌اند و در آينده نيز مخالف خواهند بود. آمريكائيها با استقلال انقلاب ايران مخالف بوده‌اند، در آينده نيز مخالف خواهند بود. آمريكائيها با فعاليت «آزاد» نظام جمهوری اسلامی در برابر سيستم غرب محور بين‌الملل مخالف بوده‌اند، فردا نيز مخالف آن خواهند بود. آمريكائيها با همدلی ايران با ستمديدگان جهان كه مورد ظلم سيستم بين‌الملل مخالف بوده‌اند، در آينده نيز مخالف خواهند بود. آمريكا با احيای اسلام سياسی در مجموعه كشورهای اسلامی مخالف بوده‌اند، در آينده نيز مخالف خواهند بود. آمريكائيها در گذشته حمايت ما از مظلومين فلسطين و مخالف با رژيم صهيونيستی را مصداق «تروريسم» می‌دانسته‌اند، در آينده نيز خواهند دانست و...

با اين وصف، آمريكای فردا همان آمريكای ديروز است و ماهيت آن هيچگونه تغييری نيافته است. بنابراين ما چگونه می‌توانيم به كسی ديروز رسما اعلام كرده «در پی خشكاندن ريشه ملت ايران» است و رسما حدود سيصد مسافر بی‌گناه ما را بر روی آسمان خليج‌فارس به شهادت رسانده است و برای سرنگونی حكومت ايران بودجه رسمی به تصويب می‌رساند و دولتمردان آن مثل يك دوره‌گرد در جهان می‌گردند تا پيوندهای ايران با خارج از مرزهايش را قطع كنند، اعتماد كنيم و به پای ميز مذاكره بنشينيم. آيا برای آن همه ظلم و تجاوز، كوچكترين نشانه‌ای از نرمش از سوی آمريكائيها مشاهده كرده‌ايم؟ آمريكایی‌ها با زرنگی خاصی از مذاكره با ايران دم می‌زنند و خود را طرفدار گفتگو می‌شمرند و در همان حال با قلدری به ما فشار می‌آورند تا با آنان مذاكره كنيم. خود اين مبنا به تنهايی بيان‌كننده تحميلی بودن مذاكره و اهداف ناگفته‌ای است كه آمريكائيها ترجيح می‌دهند پوشيده باشد.

از سوی ديگر در حاليكه آمريكا برای مذاكره كردن با «كوبا»، «كره شمالی»، «عراق» و «ليبی» طفره می‌رود و به رغم درخواست رهبران اين كشورها به آن تن نمی‌دهد، به چه دليل به ايران برای قبول مذاكره فشار می‌آورد؟ مابه عنوان يك كشور جهان سومی چه تأثيری در منافع جهانی آمريكا داريم؟در رابطه با مذاكره با ايران، آمريكا دنبال چه چيزی است؟ چه دستاورد مهمی باعث اصرار آمريكا مبتنی بر مذاكره با ايران شده است؟ آمريكایی‌ها ديری است دنبال جا انداختن تئوری نظام تك قطبی به رهبری خود هستند. در اين ودای يك روند اسلامگرايی، استقلال‌طلب و معارضه‌جو با اهداف آنان كاملاً در تضاد می‌باشد. آمريكا در گفتگوی با ايران (به هر نتيجه‌ای كه منجر شود) به تعبير مقام معظم رهبری «مستكبر دنبال ثبت كردن حرف خودش است.» آنان می‌خواهند مهمترين مانع ايدئولوژيك بر سر راه سياست حاكميت بر كل جهان را از ميان بردارند. آنان دنبال آنند كه «همان رشته باريكی كه با حادثه تسخير لانه‌ جاسوسی قطع شد دوباره وصل كنند تا بتوانند از همان رشته باريك برای تحميل خواسته‌های خود استفاده كنند.»(2) به تعبير مقام معظم رهبری، مذاكره آمريكا با ايران، نقطه شروع تحميل از سوی آمريكاست:

«حرف اينكه جمهوری اسلامی بگويد ما مذاكره را قبول داريم و يا به نحوی اين را بفهماند يا جوری كند كه معلوم بشود حالا حرفی هم ندارد كه با آمريكا مذاكره كند اين اولين ضربه‌ای است كه به ما وارد كره‌اند، تازه اين شروع تحميل‌هاست.»(3) مذاكره ايران و آمريكا، قطعا انقلاب اسلامی را وارد فضای تازه‌ای می‌كند؛ فضايی كه استكبار جهانی نه به عنوان يك دشمن كه بايد از آن بر حذر بود و در مقابل آن ايستادبلكه به عنوان يك روند قابل قبول قلمداد می‌شود. در اين فضای تازه جايی برای مقاومت و مقابله وجود ندارد بلكه بايد «وضع موجود» را پذيرفت و با عوامل بوجود آورنده آن همكاری كرد. با اين وصف، انقلابی ضد استعماری به زانو در آمده است. حضرت امام خمينی نسبت به اين فضا كه در آن روابط خصمانه با استكبار به روابطی غير خصمانه منجر شود، فوق‌العاده حساس بودند و آن را مساوی دست كشيدن از اسلام می‌دانستند: «ممكن است بعضی‌ها كه اين چيزها را نديده‌اند با خود بگويند خوب با قدرت‌ها بايد ساخت. ولی بايد بدانند كه سازش امروز نابودی تا آخر است. دفن اسلام است تا آخر دنيا. مردم بايد محكم بایستند و از اسلام و كشور دفاع كنند و از توطئه‌ها هراس به خود راه ندهند كه اگر كمی عقب بنشینند، باید دست از اسلام بكشیم و تكلیف ما خلاف این است.» (4)

مقام معظم رهبری نیز با همین حساسیت، مذاكره با آمريكا را مساوی با «فنای همه چيز» می‌دانند و پيروان انقلاب اسلامی را از افتادن در اين دام بر حذر می‌دارند. «شما جوانهای تحصيل كرده، دانش‌آموزان، دانشجويان، طلاب علوم دينی، درست دقت كنيد، تأمل كنيد، چون اينها مسايل مهمی است. يك ملت هم غالبا در همين جاهای علی‌الظاهر كوچك است كه سرنوشتش ساخته می‌شود. گاهی در يك چنين مقطعی اگر درست مردم، جوانها، مسئولين و ديگران نفهميدند قضيه چيست؟ يك زاويه‌ای باز می‌شود كه همين زاويه به فنای همه چيز منتهی خواهد شد.»(5) يكی از جنبه‌های اساسی انقلاب اسلامی ايران «استقلال‌طلبی از سيستم فاسد حاكم بر جهان بوده است. در اين ميان شعار «نه شرقی، نه غربی» كه در مفهوم نفی نظام سلطه از سوی انقلاب اسلامی دنبال شده، بعنوان بروز جنبه استقلال‌طلبی نظام برآمده از انقلاب مطرح بوده است. در اين شعار دو «نفی» آمده است و نشان می‌دهد راه انقلاب از اساس با راهی كه قطب‌های قدرت جهان طی می‌كنند جداست. امروز با فروپاشی شوروی اين نه بزرگ متوجه «آمريكا» بعنوان سردمدار نظام سلطه جهانی است. ملت ما و ملتهای دنيا تجلی اين شعار را در نفی رابطه سياسی ايران با آمريكا می‌دانند و در شرايطی كه رابطه سياسی با آمريكا بمعنای قبول تحميل‌های او می‌باشد، رابطه به مفهوم نفی سياست خارجی انقلاب خواهد بود.

مقام معظم رهبری در خطبه‌های اخير نماز جمعه تهران بر اين نكته تأكيد داشته‌اند: «عزيزان من يكی از ابعاد انقلاب اسلامی، مشتی بود كه به دهان وطن‌فروش‌ها، وابسته‌ها و دستگاه‌های مزدور اجانب و دشمنان خارجی به دهان آنها زده شد. انقلاب در واقع خشم ملت ايران بوده است در مقابل نفوذ خارجی و استقلال را به اين مردم داد، آن هم بعد از اين همه خونی كه داده شده است.»(6) در محاسبه سود و زيان بايد ببينيم چه وضعيتی با رابطه و با قطع رابطه پيدا می‌كنيم، يكی از جنبه‌هايی كه هر انقلاب بايد در حفظ آن بكوشد استمرار ارزشهايی است كه بنيانگذاران انقلاب بنا نهاده‌اند و بدين جهت در مورد انقلاب ما پافشاری بر راه امام راحل قابل اغماض نيست. امام راحل در مورد آمريكا به حق حساسيت فراوانی داشتند و مبارزه با آن را وظيفه مستمر و هميشگی بر می‌شمردند و خودی‌ها را از داشتن رابطه با آن بر حذر می‌داشتند. معظم له در اين ارتباط جملات صريحی دارند: «رابطه بين يك ملت بپا خاسته برای رهايی از چنگال چپاولگران بين‌المللی، با يك چپاولگر عالم‌خوار، هميشه به ضرر ملت مظلوم و به نفع چپاولگر است. ما اين قطع رابطه (آمريكا با ايران) را به فال نيك می‌گيريم.»(7)

از نظر حضرت امام، رابطه با آمريكا رابطه با رژيمی است كه بنا دارد با چپاول به قدرت بالاتری دست يابد. در اين وادی مصلحت ملت‌های مظلوم در دوری با اوست و به تبع آن ارتباط با آمريكا با مصالح مسلمين سازگاری ندارد. «نگذاريد دنياخواران از امكانات مسلمين در جهت منافع خود و ضربه‌زدن به كشورهای اسلامی استفاده كنند كه اين بزرگترين ننگ و عار كشور و سران ممالك اسلامی است.»(8) با اين وصف برقراری رابطه با آمريكا به معنای دست كشيدن از راه امام و شيوه آن حضرت می‌باشد و اين به معنای تمام شدن دوران انقلاب اسلامی است. مقام معظم رهبری در خطبه‌های اخير نماز جمعه تهران حاصل گفتگو ميان ايران و آمريكا را قربانی شدن انقلاب خوانده‌اند: «رابطه و مذاكره برای ملت ايران و برای نهضت جهانی (اسلام) مضر است، مضر است. اولين ضرر اين است كه آمريكاييها با ورود در اين ميدان، اينجور تفهيم خواهند كرد كه جمهوری اسلامی از همه حرفهای دوران امام، دوران جنگ و دفاع مقدس، دوران انقلاب صرف‌نظر كرده است و گذشته است. اولين چيزی كه آمريكائيها ادعا می‌كنند اين است. اولين مطلبی كه دنيا شايع می‌كنند اين است كه انقلاب تمام شد.»(9)

يكی ديگر از جنبه‌ها رابطه اين است كه ما تاكنون با قطع رابطه با آمريكا در چشم مظلومين و محرومين عالم عزيز بوده‌ايم و با اين عزت، انقلاب ما شناخته شده است. و بدين جهت ما همواره در طول این 20 سال نه در اندازه یك كشور جهان سومی كه در اندازه یك قدرت مهم بین المللی در صحنه‌های جهانی حاضر شده‌ایم. مذاكره بین ایران و آمریكا این عزت را از بین می‌برد و ما را به حد یك رژیم منفعل در میان مجموعه رژیم‌های سیاسی منفعل خاورمیانه نزول می‌دهد. بدین جهت عقل و منطق نیز به ما حكم می‌كند در پی اوهام نرفته و عزت خويش را بدست خويش ويران نكنيم، چه نيازی داريم كه به راه الهی انقلاب خود كه ستيز با مستكبران و جهانخواران است پشت كنيم و به تعبير مقام معظم رهبری: «ما چه احتياجی داريم به اينكه به در خانه مستكبرين، مستبدين و ديكتاتوريهای بين‌المللی برويم؟»(10) يكی از مسايلی كه در بحث رابطه با آمريكا از طرف بعضی از خودی‌ها و بيشتر از آنان از سوی غريبه‌ها و مخالفين داخلی نظام مقدس جمهوری اسلامی مطرح می‌شود، بحث از «منافع» رابطه با آمريكاست. در اين تحليل، مفروضاتی وجود دارد. فرض اول اين است كه با گفتگو مسايل فی‌مابين ايران و آمريكا حل می‌شود. فرض دوم اين است كه مسايل ايران به خارج ارتباط دارد و در خارج هم بدون برداشتن مانع آمريكا قابل حل نيست. فرض سوم اين است كه آمريكا توانايی حل مشكلات ايران را دارد. فرض چهارم اين است كه آمريكائيها به حل مشكلات ايران علاقه دارند. اين فرض‌ها در تحليل «رابطه با آمريكا مساوی است با حل مشكلات ايران»، قطعی گرفته شده‌اند و هيچ دليلی نيز برای آنان ارائه نگرديده است. در حاليكه بايد از قائلين به اين نگرش ابتدا دلايل آنان را جويا شد.

يك بررسی از وضعيت كنونی آمريكا در جهان نشان می‌دهد كه اولا نبايد در مورد توانايی آمريكا در حل مسايل مبالغه كرد، آمريكا، آمريكای دو دهه قبل نيست. امروز بيشترين لطمه از ناحيه نابسامانی نظام بين‌المللی متوجه آمريكائيهاست. چه اين كه سر برآوردن قدرت‌های تازه اروپايی و آسيايی در عرصه بين‌الملل، راه را بر حضور مطلقه آمريكا در اين عرصه بسته است. ثانياً ارتباط ما با جهان خارج به هيچ‌وجه در چارچوب اراده آمريكا نيست. امروز اروپا و آسيا و حتی خود قاره آمريكا از ايالات متحده حرف شنوی ندارند. تجربه ده سال اخير ما نشان می‌دهد راه رابطه ايران با جهان خارج به هيچ‌وجه از واشنگتن نمی‌گذرد و چه اين كه امروزه راه هيچ كشوری از واشنگتن عبور نمی‌كند. افتضاح سياسی آمريكا در ماجرای قانون داماتو نشان اين موضوع می‌باشد. ثالثا به هيچ روی نمی‌توان باور كرد كه آمريكا می‌خواهد با ايران رابطه متعادل و منطقی و دو جانبه برقرار كند. آنچه آمريكائيها از ايران مطالبه می‌كنند، قرار گرفتن در مدار سياست خارجی آمريكاست. آمريكائيها نمی‌گويند شما چه امكاناتی داريد، ما چه امكاناتی داريم، شما چه منافع و اهدافی داريد و ما چه منافع و اهدافی داريم، بيائيد نقاط تلاقی منافع را بگيريم و بر مبنای امكانات خود همديگر را در رسيدن به منافعی مشروع ياری دهيم. آنان از ما می‌خواهند كه ما به آنان كمك كنيم تا آنان بتوانند راحت به چپاول دنيا دست يابند و منافع نامشروع خود را تامين كنند. با اين وصف اين آمريكائيهای پررو برای تحميل رابطه يكجانبه و تحقيرآميز با ايران شرط‌گذاری می‌كنند!! رهبر معظم انقلاب اسلامی با ديدی ژرف به افشای ماهيت مذاكره‌ای كه آمريكائيها در صدد تحميل آن به ايران هستند پرداخته‌اند.

«آمريكائيها به ما می‌گويند اگر می‌خواهيد با آمريكا رابطه داشته باشيد بايد این كار و آن را بكنيد! اصلا چه نسبتی بين اين دو حرف است؟ گويی آنها دارند با كشوری صحبت می‌كنند كه ده واسطه پيش آورده تا با آنها رابطه برقرار كند. آنها با ما شرط و شروط می‌گذارند! چه شرطی آقا! اين ما هستيم كه برای ايجاد رابطه با كشوری كه آن همه فجايع در كارنامه و تاريخ او وجود دارد شرط می‌گذاريم. شرط ما توبه آن كشور است، شرط ما، قطع همه فاجعه‌آفرينی‌های آن كشور برای دنياست.»(11)

رابعاً مشكل ايران در نوع رابطه سياسی با جهان خارج نيست، ما يك مشكل ساختاری در اقتصاد خود داريم و نتوانسته‌ايم امكانات داخلی را در حوزه اقتصاد فعال كنيم و مثل خيلی از كشورهای ديگر برای رسيدن به توسعه و ترقی و برخورداری بهتر عموم مردم بايد ضعف‌های ساختاری اقتصاد خود را برطرف كنيم. البته نمی‌خواهيم كار تخريبی غرب بر روی اقتصاد ملل در حال توسعه را ناديده بگيريم و نمی‌خواهيم شيطنت‌های آمريكائی‌ها عليه ايران را ناديده بگيريم ولی حد تاثير اين مسايل در اقتصاد ما مسئله درجه 5 و 6 می‌باشد. اصل قصه در وضعيت خاص داخلی ماست. خود را در اين راه بدانيم و نبايد از قطع رابطه احساس ترس و ناتوانی داشته باشيم و خيال كنيم ما بدون رابطه درمی‌مانيم. البته اين با مبنای عقيدتی و اعتقادات الهی ما نيز نمی‌خواند و هرگز مباد كه ما از «حبل‌الله» به «حبل‌الشيطان» كه قرآن آن را سست‌ترين (ارهن‌البيوت) می‌خواند، روی آوريم.

 

پی‌نوشت:
1 Ù€  مجله پيام امروز، Ø´ 21ØŒ دی ماه 76ØŒ ص 26ØŒ نقل از مجله نيوزويك
2 ـ ‌روزنامه جمهوری اسلامی، 27 دی 76، ص 2
3 ـ همان
4 ـ صحيفه نور، ج 19، ص 59، 18/6/1363
5 ـ روزنامه كيهان، 13 آبان، 1372 ص
6 ـ روزنامه جمهوری اسلامی، 27 دی 76، ص 2
7 ـ صحيفه نور، ج 12، ص 20، 19/1/1359
8 ـ همان، ج 20، ص 114، 6/5/1366
9 ـ روزنامه جمهوری اسلامی، 27 دی 76، ص 2
10 ـ روزنامه كيهان، 13 آبان 72
11 ـ همان.

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی

چاپ                       ارسال براي دوست

نظرات كاربران
نام

ايميل
نظر

 

مسئولیت محتوا و مواضع مندرج در مقالات بر عهده نویسندگان بوده و درج آنها در این پایگاه به مفهوم تأیید آن نمی باشد. Copyright © second-revolution.ir, All Rights Reserved