روابط كنسولي ايران با امريكا، چگونه برقرار شد؟



جان. فاستر، وزيرمختار امريكا در پطرزبورگ، در دوم ماه مه 1881، گزارش زير را به وزارت خارجه امريكا فرستاده است :
ديروز جناب حاجي ميرزاحسين خان سپهسالار اعظم، سفيركبير فوقالعاده پادشاه ايران كه براي تبريك جلوس امپراتور روسيه وارد شده است، به سفارت آمريكا آمد. در مذاكراتي كه هنگام بازديد پيش آمد سپهسالار اظهار تأسف كرد كه دولت امريكا با ايران هيچگونه روابط رسمي ندارد و حال آنكه قرارداد تجارت و مودّتي كه بين دو كشور منعقد شده، مستلزم داشتن روابط رسمي است. سپهسالار اظهار كرد كه كشتيهاي امريكا به بندرهاي ايران آمد و رفت ميكنند، اتباع امريكا در ايران سكونت دارند و چون هزينه زندگي در تهران بسيار ارزان است، دولت امريكا ميتواند بدون مصارف زيادي كارداري در آنجا داشته باشد. سپهسالار اظهار داشت مرسلين امريكايي كه قسمت اعظم ساكنين امريكايي ايران را تشكيل ميدهند، متهم شدهاند كه در اغتشاشات اخير كردها با تركها همدست بودهاند. دولت ايران وي را مأمور رسيدگي بدين امر كرده و در نتيجه تحقيقات معلوم شد كه اتهام مزبور بياساس بوده است و سپهسالار توانسته بود روحانيون مسيحي را از اين اتهام شديد تبرئه نمايد...29
اين برنامه و درخواست، كه بدون اطلاع شاه و وزارت خارجه ايران در پطرزبورگ صورت ميگرفت همان برنامه مورد نظر 25 سال پيش روسها بوده كه با عقد عهدنامه 1857 ايران و امريكا، صورت نپذيرفت. حالا با دروغ پراكنيهاي ويليام ابوت كنسول انگليس در تبريز بيانات القايي سپهسالار، دوباره تكرار ميشود.
در قبال اين خوشرقصيهاي سپهسالار بوده كه امپراتور روس با احترام فراوان و پذيراييهاي شايان او را مينواخت و بدست خود نشاني را كه در گردن داشت به گردن سپهسالار ميانداخت. (بامداد ج 1 ص 422)
بعد از مراجعت سپهسالار از پطرزبورگ، شاه از اين خودسريها و بند و بستها و سابقه ساير تفتين و فسادهاي وي به تنگ آمد، به خراسان مأمورش كرد و به زودي معدومش ساخت.
ا. يسلسون، با اشاره به نامه مورخ مه 1881، سفير امريكا در پطرزبورگ، مينويسد: «دولت ايران مشاهده كرد كه مردم ايران تا حدي از ميسيونرها حساب ميبرند، به علاوه ممكن است منافع متقابلي در نتيجه تجارت عايدش گردد. پيغام فوستر نشان داد كه ديپلومات امريكايي در ايران استقبال خواهد شد و اين كار برقراري تجارت وسيعي بين دو كشور ايجاد خواهد كرد، اما در مجموع امكانات تجارت، با توجه به وضع بد ميسيونرها،در درجه دوم اهميت قرار داشت... در پانزدهم ژوئيه 1882، لايحه برقراري روابط با تهران به مجلس نمايندگان تسليم و پس از سخنراني داوز در 7 اوت ،1882 لايحه تصويب شد.» (ص 62 ، 63)
اولا ـ در آن زمان مردم ايران و امريكا همديگر را نميشناختند تجارتي هم در بين نبود تا مجموع امكانات آن را «بدي وضع ميسيونرها» در درجه دوم اهميت قرار دهد.
ثانيآ ـ در موقع سفر سپهسالار به پطرزبورگ و تمهيدنامه جان فوستر، وضع ميسيونرها از همه سالهاي گذشته بهتر بوده. علاوه براين كه دكتر شدّ شوهرخواهر داوز، طي نامه 3 ژانويه 1881، صريحآ نوشته بود: شايعات ماه گذشته پايان يافته و هيچگونه وحشت بياساس و ناراحتي نداريم. ژنرال واگنر پروتستان هم حامي و هواخواه آنان بوده جادهها را صاف و ميسيونر مجرم را معاف ميكرد، تلگراف وزير امور خارجه نيز تأمين كامل و امنيت رسمي به آنها داده بود. از آن تاريخ به بعد است كه فعاليت همه جانبه آنان افزايش يافته تا ورود بنجامين به تهران در ژوئن 1883، چهارده فقره تأسيسات جديد از قبيل: كليسا، آموزشگاه، بيمارستان وسيله ميسيونرها در شهرهاي مختلف ايران در عرض دو سال و چند ماه گشايش يافته و مورد استفاده آنان قرار گرفته بود. (به جدول مراجعه شود)
در آن تاريخ، دولت ايران، از دولت امريكا درخواست سفير و كاردار مقيم نكرده بود، در وزارت امور خارجه ايران و اسناد و خاطرات مأموران سياسي آن زمان، نه فقط نامه و درخواست، بلكه كوچكترين سابقه اشاره مانند هم بدين موضوع نداريم.30
كنگره امريكا به درخواستهاي رسمي دولت ايران در استانبول و وين و پطرزبورگ، مكاتبات و مداخلات دولت روسيه، مأموريتهاي ويژه ملكم خان و فرخ خان، معاهده رسمي مبادله شده 1857، بيست و پنج سال اعتنا نكرد؛ حالا، 20 ماه پس از قتل وغارت مسلمانان آذربايجان وسيله اكراد شيخ عبيدالله، تحريفنامه ويليام ابوت و صحبت شخصي سپهسالار در پطرزبورگ را بهانه قرار داده سفير ميفرستد.
همه اين اقدامات، مثل گذشته برنامه دولت استعماري روسيه بوده و ميخواست براي چهارده نفر ميسيونر مستخدم تزار در آذربايجان، يكنفر هم ژاندارم مختار اضافه نمايد. در بادي امر قرار هم بر اين بوده كه اين ژاندارم مُخ تار «مختار» حتمآ بايد ميسيونر يا ميسيونرزاده باشد. بر اين اساس، نخست هنري جسب Henry Jessup ميسيونر مقيم بيروت نامزد شد او نپذيرفت. سپس بنجامين فرزند يكي از ميسيونرهاي يونان، مقيم تركيه، بكار آمد.
به منظور بررسي عملكرد دهساله سفارت، و اظهارنظر سفيران سرگردان امريكا در ايران ـ نوشتههاي ا. يسلسون را مطالعه ميكنيم تا معلوم شود سفيران با چه برنامه و آرزوها به ايران آمده و آماده كار بودند. و درخواستكنندگان آنها (دولت روسيه) در كدام جاده و جهت گام برميداشت.
نقل از كتاب «روابط سياسي ايران وامريكا» تأليف: آبراهام. يسلسون:
بنجامين پس از رسيدن به تهران، خيلي زود نسبت به جوّ حيلهگري و دسيسهبازي در پايتخت ايران عكسالعمل نشان داد و گزارش كرد كه روسيه با هرگونه تمايل احتمالي امريكا به تبليغات تجاري در منطقه مخالف است و افزود كه روسها با حسادت مراقب كليه حركات امريكاييها هستند... بنجامين با لحني حاكي از همدردي، جريان ملاقاتش با وزير خارجه ايران را توضيح داد. وزير خارجه ايران پس از مرخص كردن خدمتكاران آهسته به بنجامين گفت كه، روسيه ايران را مورد تهديد قرار داده است. (ص 64)
بنجامين به هر صورت چنان درگير كشمكش با روسها بود كه متوجه عدم علاقه سياستمداران كشورش به اوضاع ايران نشد. هنگامي كه از وي خواسته شد تا با روسها معامله مستقيم انجام دهد، همين تنفر طبيعي از آنها، مشكلات متعددي را پيش آورد ... (ص 66)
اگر دولت امريكا و سياستمدارانش علاقه به اوضاع ايران نداشتند و به سفيرشان دستور ميدادند مستقيمآ با روسها معامله نمايد، چرا بنجامين را به ايران فرستادند؟ چنين شخصي جايش پطرزبورگ بود. در كجاي دنيا همچو ديپلماتي وجود دارد كه در پايتخت كشوري مقيم باشد ولي دستوراتش را از كشور قلدرو بيگانه ديگر بگيرد؟ اين نكته مسلم ميدارد كه، كنگره امريكا سفير را نه براي تجارت و مودت با ايران، بلكه براي معامله مستقيم با روسها فرستاده و در آن زمان سياستمداران آن دولت نيز نوكر روس بودند.
ادامه گفتار ا. يسلسون: «... كشيش بنجامين لاباري به وي (سفير) اطلاع داد كه روسها در جريان اعتراض مسلمانان به تغيير مذهبشان توسط ميسيونرهاي كليساي پرسبترين، دخالت داشتند. بنجامين به سفير روس در تهران يادداشتي فرستاد و در آن يادآور شد كه دولت امريكا نسبت به هرگونه مداخله در امور شهروندان امريكايي كه در خارج از كشورشان اقامت دارند حساس است و از چنين اقدامي شديدآ ميرنجد. سفير روسيه اين يادداشت را به بهانه اينكه انگليسي نميفهمد، برگرداند.» (ص 66، 67)
«بنجامين دستور داشت در مورد هر قضيهاي كه مربوط به رفتار مأمورين ايراني با امريكاييها ميشد. با حكومت ايران مذاكره كند، نه با سفارت روسيه.» (ص 68)
«بدون شك در متون اسناد ومدارك، مطلبي به چشم نميخورد كه نشان دهد توجه وزارت خارجه امريكا به ايران در اين مرحله، به هدفي بالاتر از دليل عمده برقراري روابط با ايران، يعني حمايت بيشتر از ميسيونرهاي امريكايي كه در معرض تهديد بودند، ارتقاء يافته باشد.» (ص 70)
ميسيونرهاي امريكايي را در ايران هيچ خطري تهديد نميكرد. وجود آنان بزرگترين خطر و تهديد براي ايران بود.
ميسيونرها كنسول روس را بيشتر از كنسول آمريكا ميشناختند. به نفوذ و قدرت روسها تكيه كرده زمين ميخريدند. در سال 1840 مالك گولان رااز ده خود بيرون راندند. در كردستان پايگاه نظامي بنا نهاده عشاير را تحريك و تجهيز ميكردند. آشوريان پروتستان اروميه را تابع كليساي ارتدكس روس نموده كاتوليكهاي سلماس را ترور و چاپخانه آنان را در سال 1875 دراروميه غارت كردند. گوي تپه را چندين بار حفاري نموده آثار باستانياش را به امريكا فرستادند. علنآ به مخالفت مشروطهخواهان برخاسته، قواي مسلحه تشكيل دادند و آذربايجان را كشور آشور ناميدند.
بنجامين ايران را ترك گفت، ف. ونيستون آمد دوماه بيشتر دوام نياورد. «ونيستون معتقد بود: ميسيونرهاي مقيم ايران تا زماني كه تلاش جهت تغيير دين مسلمانان نميكردند زندگي خوشي داشتند. او همچنين نوشت كه: زمينه تجارت باارزشي براي امريكا وجود ندارد و در اين رابطه دورنمايي نيز به چشم نميخورد.» (ص 71)
جانشين ونيستون، اسپرت پرات، تلاش بيشتر كرد ولي هيچ نتيجه از كارهايش نگرفت، سفير بعدي، تراكستون بيل بود. يسلسون درباره او مينويسد:
... وي در طرفداري ازايران حرارتي از خود نشان نداد و عملا به تشويق سرمايهگذاريهاي بزرگ و يا گسترش تجارت امريكا با اين كشور علاقهاي ابراز نكرد. اما بيل در انجام كاري كه به نظر مهم ميرسيد توفيق حاصل كرد. او شاه را ترغيب كرد تا قانوني را كه بر اساس آن ميسيونرهاي امريكايي حق تملّك در ايران پيدا ميكردند، اعلام نمايد. در حالي كه قبلا اين املاك وقف و امانت حكومت ايران تلقي ميشدند.(ص 84)
تراكستون. بيل، هرگاه به طرفداري از ايران حرارتي هم نشان ميداد يا براي گسترش تجارت ابراز علاقه ميكرد، هيچ تأثيري نميبخشيد. براي اين كه، نفس امر گشايش سفارت امريكا در ايران، براي اين منظورها نبود، سفير امريكا را براي محافظت سياسي چند ميسيونر قلدر ميفرستادند، تا او بادوز و كلك املاك وقف و امانتي را كه مسلمانان نميتوانستند مالك آن باشند به تصرّف و تملك ميسيونر خادم روس در بياورد و از اين قبيل كارها انجام دهد.
بعد از بيل، واتسن اسپري، 8 ماه در ايران خدمت كرد. در زمان وي ميسيونرهاي امريكايي به كنسول روس در تبريز مراجعه ميكردند. اسپري پيشنهاد كرد كه كنسولي در تبريز براي حفظ منافع امريكا تعيين شود.(ص 85)
حتمآ واتسن اسپري، در تهران و ساير شهرستانهاي ايران كارهاي مهم سفارت را انجام ميداد و به تجارت و گسترش روابط فرهنگي و سياسي ميپرداخت و وقت رسيدگي به امور 14 ميسيونر در آذربايجان را نداشت، لذا تقاضاي دستيار ميكرد تا به تبريز فرستد.
تا زمان اسپري، كنسولهاي امريكايي كه رسمآ در پايتخت مستقر شده بودند همگي خاصيت مترسك را داشتند. كارهاي ميسيونرها به دست كنسولهاي روس انجام ميگرفت. دولت روسيه سفرا را به وسايل ممكنه به ايران آورده بود كه براي ميسيونرهاي مزدور خود «حافظ سياسي» باشند. مثلا: آنگاه كه دولت ايران دستور تعطيل مدرسه آنها را در تبريز صادر ميكرد، در اين موقع بود كه ژاندارم (سفير) به ميدان ميآمد و گزارش مينوشت و خسارت تخمين ميكرد.
يسلسون مينويسد:
... وزير خارجه امريكا از اسپري خواست تا به خاطر بستن مدرسه كليساي ميسيونرهاي امريكايي در تبريز، از دولت ايران تقاضاي خسارت كند. اسپري پاسخ داد كه اگر وزارت خارجه در اين مورد جدي است بايد كشتي جنگي به خليج فارس بفرستد يا به شكل ديگري قدرت خود را نشان دهد. (ص 85)
جي. ويلسون، در پايان فصل 6 كتاب عادات و زندگي ايرانيان مرقوم ميدارد:
تهاجم شيخ عبيدالله باعث برقراري روابط ديپلماتيك بين ايران و امريكا گرديد. نخستين سفير امريكا در 9 ژوئن 1883 به تهران وارد شد. از آن تاريخ تا به امروز (1894) شش نفر سفير به ايران آمده و در فاصله هر يك فترت مشهود و سفارت فاقد مسئول بوده است. اين رفتار مغاير با مفهوم و منظور ايجاد سفارت ميباشد. در حقيقت سياست و برنامه جمهوري ايالات متحده امريكا مورد انتقاد و سؤال قرار ميگيرد كه: در اين مدت چه رابطه سياسي، مناسبات انس و الفت اجتماعي، چه مقدار آشنايي به محيط و چه عمل مهم بازرگاني و فرهنگي وسيله نمايندگان سياسي امريكا در ايران صورت گرفته است؟ (ص 124)
جي. ويلسون، درگفتار «ميسيونهاي مدرن در ايران» نتيجه فعاليتهاي مذهبي پروتستانها را در ايران بررسي نموده و آمار زير را در معرض مقايسه قرار داده است.
انجمن ميسيونري كليسايي (انگليكان) ـ دو جايگاه مركزي ـ چهاركشيش ـ دو بيمارستان ـ 6 مبلّغ زنانه ـ دو كليسا و 130 كشيش مراسم عشاء رباني دارند. تحت رياست اسقف استوارت كه قبلا در نيوزلند بود.
انجمن پرزبيترينهاي امريكايي ـ پنج جايگاه مركزي ـ 11 كشيش ـ 9 بيمارستان ـ يك مركز صنعتي ـ 37 مبلّغ زنانه ـ 37 كليسا ـ 2738 كشيش مراسم عشاء رباني دارند.
نمودار زير، ميزان پيشرفت 20 ساله اين انجمن را نشان ميدهد:

نام Ø¯Ø± سال 1873 Ø¯Ø± سال 1893
كليسا 8 باب  36 باب
كنگره تشكيلي  70 119فقره
كشيشان محلي (بومي) 22 نفر 55 نفر
واعظان  38 نفر 66 نفر
كشيشان مراسم عشاء رباني  767 نفر 2716 نفر
پرستاران Ùˆ خدمتكاران (غيرپزشكي) 2402 نفر 6628 نفر
شاگردان مدارس شنبه  Ù€Ù€Ù€ 5440 نفر

وقتي كه فقدان مناسبات سياسي، روابط اجتماعي و فرهنگي ـ عدم فعاليتهاي بازرگاني و ساير كمبودهاي چشمگير سفارتخانه آن زمان امريكا در ايران، با پيشرفتهاي سريع و به ظاهر مذهبي مبلّغين امريكايي مورد مقايسه قرار ميگيرد، حق داريم كه نسبت به اقدامات ميسيونرهاي امريكايي به ديده شك بنگريم.
در آن تاريخ، ميسيونرها آن قدر گستاخ بودند كه به جرأت از الكساندر مكدونالد (جانشين اسپري) خواستند تا براي حفاظت مسيحياني كه از شهروندان تركيه عازم ايران بودند گارد مسلحي فراهم نمايند. (ص 90)
ا. يسلسون، مينويسد:
آرتورهاردي (هشتمين سفير) قبل از بازگشت به امريكا پيام مفصلي در مورد نفوذ روسيه در ايران به وزارت خارجه امريكا ارسال داشت. هيئت تبليغي سه نفر اعزامي از كليساي ارتدكس روسيه كه در سپتامبر 1898 به استان آذربايجان رسيده بودند به سرعت جانشين ميسيونرهاي كليساي پرزبيترين و كليساي كاتوليك رومي در منطقه شدند. طبق گفته هاردي، روسها به بوميان مسيحي كليساي نسطوري براي تغيير مذهبشان فشار وارد ميكردند و سپس آنها را به شدت تحت سلطه كليسا قرار ميدادند. مسئولين ايراني قادر نبودند در مقابل روسها مقاومت نمايند زيرا نزديك مرزهاي روسيه قرار داشته و قزاقها هم در آنجا آزادي عمل بيشتري داشتند. گرچه ميسيونرهاي امريكايي در اين مورد رسمآ به سفارت اعتراض نكردند ولي تقاضاي راهنمايي كردند و هاردي پاسخ داد: عاقلانه نيست كه در وضع فعلي و با وجود نفوذ روسيه اقدامي فراگير، به منظور آغاز سياستي كه نميتوان موفقيت آن را تضمين كرد، انجام دهيم. (ص 96)
وزارت امورخارجه امريكا، براي تعطيل موقت مدرسه كليساي ميسيونرها در تبريز، نسجيده از دولت ايران خسارت ميخواست و سفيرش در تهران پيشنهاد ميكرد كه ناو جنگي به خليج فارس اعزام نمايند.
حالا چه طور شد! 000,30 نفرنستوري تحصيل كرده همان مدارس و پيروان كليسا را بعد از 65 سال تبليغ و تربيت و تحمل مخارجشان، هيئت سه نفره روسي تابع كليساي ارتدكس ميكنند سفير امريكا نميتواند لب بگشايد.
بديهي است كه مخارج سنگين تبليغات و تأسيسات ميسيونرها را دولت روسيه پرداخت ميكرد. ميسيونرها از لحاظ ملّيت تابع امريكا بودند، ولي مزد از روسيه ميگرفتند و در استخدام و تحت اوامر تزار انجام وظيفه ميكردند. از اينرو، سفيران امريكا در ايران آلت معطله و بازيچه سياست روس بودند و نميتوانستند به ميسيونرها دستور كار دهند و راه نمايند. اين ناتواني سفيران امريكا در مقابل اعمال ميسيونرها، توجه محقق ايراني را برانگيخته و نوشته است:
دولت امريكا طي اين دوره اگر چه بهطور متوالي از ايرانيان ميخواهد كه به حفظ جان اتباع امريكايي اقدام نمايند، اما هيچگاه سعي ننموده تا فعاليت اتباعش را در اين منطقه حساس كاهش دهد. گزارشهاي موجود در وزارت خارجه روسيه نيز بيانگر اين است كه امريكاييان حتي به قيمت حضور نيروهاي بيگانه در ايران به نفع اتباعشان، حاضر نبودند تا از دامنه فعاليتهاي ايشان بكاهند.31
ا. يسلسون، نتيجه مطالعات خود را نسبت به روابط سياسي ايران وامريكا در پايان قرن نوزدهم، با جملات زير بيان كرده است:
سفراي امريكا از موضع خود در تهران پيوسته تاكتيك امپراتوري روسيه را درمورد ايران محكوم ميكردند. مشاهدات اين سفرا چشمهاي دولت امريكا را در مورد روش نفوذ روسيه در ايران باز كرد. با اين وجود آن دولت مايل به مخالفت علني با روسيه نبود. از طرف ديگر ويژگيهاي ناراحتكننده حكومت مطلقه ايران كه از نوع حكومتهاي استبدادي شرق محسوب ميشد، اوضاع را وخيمتر ميكرد.... بدين ترتيب حضور تعدادي ميسيونر امريكايي و خانوادههايشان در ايران، مانع اتخاذ سياستي بيطرف توسط امريكا در قبال ايران گرديد. (ص 108 و 109)
پس معلوم ميشود كه مشاهدات سفرا در مورد روش نفوذ روسيه در ايران، چشمهاي دولت امريكا را باز نكرد بلكه به كلي بست. آن دولت، با علم واطلاع بر تاكتيك نفوذ روسها، با طرفداري از فرقه فتنهگر و مزدور ميسيونرها، مانع اتخاذ سياست بيطرفي امريكا در قبال ايران شد. يعني ازاين پس، با روس همدم و همساز گشته، به اتفاق، ملك و ملت ما را پايمال كردند.
قتل بنجامين لاباري كشيش امريكايي در هشتم مارس 1904 ميلادي در بين راه خوي ـ سلماس، هنگامه سياسي برپا كرد. ميسيونرها آن را شاخ و برگ داده و آلت فتنه قرار دادند. دولتهاي روس وانگليس و امريكا و عثماني هم وارد جنجال شدند و قضيه را كش دادند. اين مسئله گهگاه بهانه بعضي تجاوزات هم قرار گرفت. داستانش مفصل است و در فرصت مناسب عرضه خواهد شد.
بعد از غوغاي قتل لاباري، ميسيونرهاي امريكايي جسور شدند و به جرأت و گستاخي خود افزودند، به طوري كه براي دولت امريكا و مقاماتش شاخ و شانه هم ميكشيدند و خودشان را در ايران فعال مايشاء قلمداد ميكردند، گويي كه وزارت خارجه امريكا تابع ميسيونرهاي ايران بوده است. در اين باره، ا. يسلسون، آگاهي ميدهد:
... در زمان داتي، ميسيونرها اخطار كردند كه در مورد انتصاب مأموران صلاحيتدار سياسي امريكا در ايران پافشاري خواهند كرد و در پي انفصال مأموراني خواهند بود كه فاقد معيارهاي مورد نظر آنها هستند. اين مسئله شايد جالب توجه باشد، داتي كه دوره خدمتش در تبريز اغلب دوره ابطال و خنثي سازي سياست وزارت خارجه امريكا تلقي ميگرديد مورد تحسين ميسيونرها بود. (ص 127)
موردي ديگر:
براي وزارت خارجه امريكا، موضوع خسته كننده، دادن پناهندگي به ايرانيان از طرف سفارت اين كشور بود. جكسون سفير امريكا در تهران هرنوع تقاضايي را براي پناهنده شدن در سفارت شديدآ رد كرده وافتخار كرد تنها سفارتي كه پناهنده را در خود جاي نداده سفارت امريكاست. واشنگتن اين سياست را كه هماهنگ با سياست وزارت خارجه امريكا هم بود، تأكيد كرد. بارها در تبريز اين سياست عاري از احساس و بيتفاوت اجرا شد. ميسيونرهايي كه آموزش مذهبي حس نوع دوستي و كارشان آنها را موظف به كمكهاي بشردوستانه ميكرد خود را با اين سياست در تناقض يافتند.(ص 140)
ا. يسلسون، گفتار را ادامه ميدهد:
... وقتي جنگ در تبريز بالا گرفت ميسيونرها از طريق هيئت مركزي ميسيونهاي خارجي در نيويورك از وزارت خارجه امريكا اجازه خواستند تا در املاك و مراكز كار و سكونت خود پرچم امريكا را برافرازند. رابرت بيكن كفيل وزارت خارجه به دنبال اين تقاضا، تلگرام زير را به داتي مخابره كرد: (ميسيونرها ناآراميهاي شديدي را تلگراف كردهاند و تقاضا دارند كه پرچمها را در املاك خود برافرازند. اتباع بومي امريكا جهت تامين حمايت ما ميتوانند در مراكز سكونت و مايملك مسلم خود پرچم كشور را برافرازند.) اين امتياز شامل افرادي كه بعدآ تابعيت امريكايي گرفته بودند نميشد. اما مسائل به همين سادگي به آخر نرسيد. به زودي روشن شد كه خواست ميسيونرها جهت برافراشتن پرچم امريكا براي حمايت از خودشان تنها يك حركت مقدماتي بوده است. پنج روز بعد داتي اين تلگرام را مخابره كرد:
«هرج و مرج! ميسيونرها ميتوانند به افراد پناهندگي بدهند؟» همان روز اِدي پاسخ داد:
«ميسيونرها و شما نبايد به هيچ وجه به كسي پناهندگي بدهيد.» ...
روت به رابرت اسپير رئيس هيئت ميسيونهاي خارجي گفت كه: وظيفه وزارت خارجه امريكا در حمايت از ميسيونرها بسيار پيچيده است و تحت هيچ شرايطي امريكا نميتواند حفظ سلامتي پناهندگان سياسي و يا غير سياسي را تعهد نمايد ... ويلبور كار مأمور ارشد وزارت خارجه نيز در نامهاي به داتي همين صحبتها را تكرار كرد: «بهتر است اين نكته به ميسيونرها تفهيم شود كه به صلاح آنها نيست با طبيعت غيرسياسي فعاليتشان در انجام كارهايي شركت كنند كه ممكن است به عنوان اعمالي در جهت ايجاد انواع هيجانات سياسي تعبير گردد.
ميسيونرها با وجود شكست در كسب حمايت رسمي از دولت در فعاليتهايشان دچار يأس نشدند. به نظر ميرسد حمايت امريكا، در تبريز محاصره شده تبديل به مسئلهاي فلسفي شده بود. داتي به وزارت خارجه گزارش داد كه :
ميسيونرها نميخواهند به خواست دولت آمريكا احترام بگذارند. با تأسف زياد بايد بگويم كه ميسيونرها در اينجا پيشنهادات من را دخالت بدون ضمانت تلقي ميكنند و مرا به داشتن افكار ضدانساني متهم ميكنند و تصميم دارند كه از دستورات من اطاعت نكنند. (ص 141 تا 143)
ميسيونري كه به خواست دولت امريكا احترام نميگذارد، دستورات كنسول را اجرا نميكند و ياغي ميشود، ـ برافراشتن پرچم و دادن پناهندگي به اشرار را درخواست ميكند. ميسيونري كه از وزارت خارجه امريكا ميخواهد مأمورين صلاحيتدار سياسي را در ايران با معيارهاي مورد نظر آنان انتصاب نمايند، و در راه خنثيسازي و ابطال سياست وزارت خارجه گام برميدارد. چنين قلدري پشتش به قدرت بالاتر از امريكا تكيه داشته و آب و علفش از جاي ديگر تأمين ميشده است. اينها ميسيونر نبودند، ملعنت و ميكرب بودند و به جان ملت ايران افتاده بودند.
ا. يسلسون، مينويسد:
داتي، در گزارش 18 اوت 1908 نوشت: نُه دهم مردمي كه در اين منطقه هستند با تصميم قطعي، خود را وقف اساس مشروطيت كردند.
ميسيونرهاي خادم روسيه، با مشروطه خواهان مخالف بودند. زماني كه در تبريز آزاديخواهان يازده ماه مردانه در مقابل استبداد ايستاده، براي پيشبرد مرام و منويات خود با قبول هرگونه فقر و گرسنگي و قحطي به مبارزه ادامه ميدادند، روسها در اروپا و به تبعيت از آنها، ميسيونرها در امريكا، شايعات و اخبار وحشتناك و دروغي از اوضاع تبريز و عدم امنيت براي جان بيگانگان، پخش ميكردند، تا براي تجاوز و مداخله روسها و ميسيونرها در امور داخلي كشور ايران بهانهها بتراشند.
هوگو. گروته، محقق آلماني، در آن زمان در تبريز بوده و اطلاعات جالبي از اين شهر در سفرنامه خود درج كرده است. او مينويسد:
وقتي در تبريز بودم اخبار موحش و غيرواقعي مطبوعات اروپايي بخصوص روزنامه روسي را كه حاكي از اغتشاش و ناامني و تهديد جان اروپاييان در تبريز بود، با خونسردي ميخواندم. در تبريز از اين وقايع وحشتناك كوچكترين خبري نبود. زندگاني جريان عادي خود را طي ميكرد. البته معاملات تجاري كمي كاهش يافته بود. اين امر نيز طبيعي بود زيرا در اوضاع ناآرام سياسي، مردم چندان ميل و رغبتي براي داد و ستد از خود نشان نميدهند. هدف جوّسازي مطبوعات روس نيز به خوبي آشكار بود. آنها ميكوشيدند به افكار عمومي اروپا اين فكر را القا كنند كه برقراري نظم و آرامش در اين ايالت كه روسها مدتها است بدان چشم طمع دوختهاند تنها با دخالت نيروهاي نظامي روسيه ميسر ميگردد.32
نامهها و تلگرافهاي ميسيونرها از آذربايجان به امريكا نيز در راستاي همين جوسازي بوده وبه واسطه آنها خواست روسها با دست آمريكاييها برآورده شد، قشون روس به آذربايجان آمد و مشروطهخواهان را قلع و قمع كرد.
ا. يسلسون، مينويسد:
هانتينگتون Ùˆ يسلسون در نهم آوريل 1909ØŒ اين تلگرام را به جكسون مخابره كرد. (اخبار هشدار دهنده از محاصره وغارت تبريز، اگر خطر نزديك باشد آيا نميتوان به داتي پيشنهاد كرد كه براي حفظ سلامتي آمريكاييها آنها را به سمت مرزهاي روسيه روانه كند. شما مطلع هستيد در صورتي كه سلطنتطلبان به امريكاييها صدمه بزنند حكومت ايران مسئول خواهد بود. براي خارجيان ديگر ترك شهر جنگ زده دير شده بود Ùˆ اميد به اين كه شاه بتواند قشون ايلاتي رحيم خان را كنترل نمايد، اميدي واهي بود. در اين شرايط فيلاندرناكس وزير خارجه پرزيدنت تافت موقعيت رسمي حكومت امريكا را تقويت كرد Ùˆ بالاتر از آن سياست مستقل امريكا را موقتآ نديده گرفت Ùˆ به جكسون اجازه داد كه با سفراي كشورهاي ديگر براي فشارآوردن بر محمدعلي شاه متحد شوند. جكسون پاسخ داد كه او اين توانايي را ندارد تا جهت حمايت از سفرا اقدامي به عمل آورد Ùˆ چنين پاسخي غيرمنتظره نبود. در همين موقع وزارت خارجه امريكا مشغول مذاكرات فشردهاي با سفير خود جان ريدل در پطرزبورگ بود تا تصميم بگيرد آيا اعزام يك لشكر روسي به تبريز آن شهر را نجات خواهد داد يا خير. ناكس در تلگرامي كه به سفارت امريكا در روسيه فرستاد اظهار داشت در صورتي  كه اتباع امريكا در تبريز دچار مخاطره گردند براي نجات آنان به اقدام بشر دوستانه روسيه متكي خواهيم بود. ريدل به وزارت خارجه كشور متبوعش اطمينان داد كه قشون روسيه به طرف تبريز حركت كرده Ùˆ از خارجيان مقيم شهر حمايت خواهد نمود. اندكي بعد قشون روسيه وارد شهر شد Ùˆ نظم را برقرار كرد. (ص 144ØŒ 145)
محاصره و غارت، بروز قحطي و گرسنگي، و هرگونه عارضه تبريز، هيچ ربطي به دولت امريكا نداشت. تا براي نجات آن شهر در پطرزبورگ تصميم بگيرند و لشكر روسي اعزام نمايند. خارجيان مقيم شهر نيز نياز به حمايت نداشتند. اسماعيل اميرخيزي مينويسد:
مخفي نماند كه از نخستين روز انقلاب آذربايجان تا آخرين روز آن،سران آزاديخواهان اعم از اعضاي انجمن و سردار و سالار نهايت مراقبت را داشتند كه از هر حيث تبعه و متعلقان دول خارجه مأمون بوده و به هيچ وجه نسبت به ايشان از مجاهد و غيرمجاهد زحمت و تعرضي وارد نشود و براي تمام كونسولخانهها اشخاص مخصوصي معين شده بود كه مراقبت كامل در رفاه حال متعلقان و كسان و تبعه ايشان بنمايند و نمايندگان دول خارجه از اين حسن مراقبت پيوسته اظهار امتنان ميكردند.33
هوگو. گروته، مينويسد:
در آن تاريخ، در تبريز نزديك به صد نفر اتباع اروپايي تحت حمايت سركنسولگريهاي انگلستان و روسيه و فرانسه زندگي ميكردند. آيا دولت متبوع آنها هم قشون بيگانه به تبريز ميفرستاد تا در آينده در صورتي كه آنها دچار مخاطره گردند به اقدام بشردوستانه قواي نظامي متكي شوند.
دولت امريكا اگر از شرارتها و دخالتهاي ميسيونرها در ايران، در زمان قيام آزاديخواهان تبريز واهمه داشت، ميتوانست مانند انگليسيها كه دوبار ايران را ترك كردند، ميسيونرها را از ايران احضار نمايد. ميسيونرها در ايران قلدر و قلچماق روسها بودند و با شرارت از مصونيت سياسي امريكا سوء استفاده ميكردند.
بنابه نوشته يسلسون: «جكسون سفير امريكا در تهران، در پيام نوزدهم مارس 1909 به تندي به ميسيونرها تاخت و گفت كه آنها از دولت امريكا انتظار دارند از امريكاييهايي كه در جنگ داخلي ايران شركت كردهاند دفاع كند، در صورتي كه بايد آنها را گوشمالي داد. (ص 144)
رونالد، پ، تامسون، وزيرمختارانگليس در تهرانبه لرد گرانويل وزير خارجه نوشت:
در واقع ميسيونرها جاي گله و شكايت ندارند. و از آنچنان آزادي عملي در ايران برخوردارند كه در بسياري از كشورهاي ديگر قابل تحمل نيست.34
اقدام امريكا را در اين لشكركشي، جز همكاري با روس جهت برانداختن قيام ملي ايرانيان و تصرف آذربايجان به چيز ديگري نميتوان اطلاق كرد.
در كتابهاي تاريخ مشروطه كسروي و قيام آذربايجان و ستارخان اسمعيل اميرخيزي آمده است:
در اين روزها، روسها ميخواستند به بهانه بازكردن راه آذوقه قشون وارد تبريز شوند... راه آذوقه در دست شاه و قواي عينالدوله بوده كه هر دو سر سپرده دولت روسيه بودند. اگر شاه هم ميخواست راه آذوقه را باز كند، تحريكات روسها نميگذاشت تا راه ويژه خودشان را باز كنند.35
بهانه «بازكردن راه آذوقه» ظاهر قضيه در ايران و بين درباريان و آزاديخواهان بوده، راهي كه عوامل روسها بسته بودند. ولي در پشت پرده، از يكماه قبل باتباني و مذاكرات فشرده وزارت خارجه آمريكا و روسيه، درباره اعزام لشكر روسي به تبريز، تصميمات لازم اتخاذ كرده بودند.36
درباره فعاليتهاي سياسي Ùˆ ضد ايراني ميسيونرهاي امريكايي در اوايل قرن بيستم به ويژه بعد از ورود روسها به آذربايجان، گفتني فراوان است. در تاريخ هيجده ساله آذربايجان احمد كسروي Ùˆ ايران در جنگ اول يا  تاريخ رضاييه محمدتمدن، به مقداري از آنها اشارت رفته است. ولي خيلي از رويدادها Ùˆ توطئهها Ùˆ تجهيز اشرار، هنوز در پرده پنهان Ùˆ مكتوم مانده وتحقيقي درباره آنها صورت نگرفته است.
به عنوان ختم مقال، قسمتهايي از نامه دكتر ويليام شدّ را كه بعد ازورود قشون روسيه به آذربايجان و استقرار كامل آنها نگاشته است، نقل مينمايد:
تا زماني كه دولت مقتدري در منطقه اروميه حاكم نباشد و فرمانش اجرا نشود روسها اين جا را ترك نخواهند كرد. در ايران هرگز مرد مقتدري ديده نميشود چه رسد به اعضاي حكومت مقتدر. به نظر ميرسد كه نه دولت روسيه و نه عثماني هيچ كدام مايل به تحديد حدود مرزي و تعيين تكليف قطعي مسئله نيستند. حكومت ايران با روشهاي فضاحت بار گذشته، اسمآ برقرار است. با اين تفاوت مهم كه حاليه در اين سرزمين قدرت بالاتري حكمفرماست و تمام اولياي دولت ايران و ايرانيان بايد بدان سرخم كنند. و آن قدرت نمايندگان وزارت جنگ و وزارت خارجه روسيه و شورايعالي كليسا است، در اين جا اختيارات در دست كنسول روس است وخيلي از امور بدون مشورت و مراجعه به مقامات ايراني، وسيله وي انجام ميشود. يك اشاره كنسول روس در كارهاي اداري نافذتر از دستورات رسمي حاكم ايراني است. شوراي عالي كليساي روسيه نمايندگي داير كرده و تابع كنسولگري است. و در حقيقت كسي نيست كه زير نفوذ هيبت و حرمت ميسيون روسيه قرار نگرفته باشد.37
 
پينوشتها
1. موجاني، سيدعلي. بررسي مناسبات ايران وامريكا. ( 1851 ـ 1925 ميلادي) دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، تهران، 1375، ص 3.
2.  الدر، جان. تاريخ ميسيون امريكايي در ايران. ترجمه سهيل آذري. انتشارات نورجهان، تهران، 1333ØŒ  ص 2.
رضازاده ملك، رحيم. تاريخ روابط ايران و ممالك متحده امريكا. كتابخانه طهوري، تهران، 1350، صص 49ـ53.
3. Shedd, Mary Lewis. The measure of a man. New York, 1922, p. 28-30.
4. The Edinburgh Missionory Society Started Work in Caucasus at karass in 1803 after a ukase had been issued by Czar Alexander Commending their Work and giving them the right to baptise Converts. Water fild. Rabin. P: 98.
5. Richter, Julius. A Histary of Protestant missions in the Near East. New York, 1910, p. 97.
6. Waterfild, Robin. Christians in Persia. London, 1973, p. 98-100.
7. Richter, J. Op. Cit., p. 98.
8. Smith, Eli and Dwight, H. Missionary Researches in Armenia, London, 1834, p. 195.
9. ميسيونرها قلمرو نفوذ خودشان را Field ميناميدند و از ذكر اعلام جغرافيايي عمدآ پرهيز ميجستند، بعدآ ادعا ميكردند اين سرزمينها از تسلط قدرتهاي حاكم ايران و تركيه جدا افتاده، حدود اين بخش دقيقآ مشخص نشده و نستوريان و كردهاي وحشي و بيقانون اين مناطق به هيچ كدام از دولتهاي اينسو و آن سوي مرز تبعيت نميكنند (جان ويشارد. بيست سال در ايران. ص 7 و 8) مثلا ا. اسميت، بعد از نخستين ديدار از سلماس و اروميه و كردستان، نوشت: «حوزهاي است بكر و و آماده بهرهبرداري».
 I see that this Field is white and ready for the harvest
جان. الدر، در تاريخ ميسيون امريكايي در ايران نوشته است:
«چاپخانه سبك و قابل حملي كه سفارش آن داده شده بود، بالاخره پس از طي مسافتي بعيد و مصادف با مشكلات فراوان، در 1840 به اروميه وارد شد. (ص 10)
متن انگليسي جملات فوق چنين است:
" The portable press which had been ordered. After many adventures enroute, reached the Fild in, 1840".
10. I hardly need say, that the pledge of this excellent missionery brother here made "to give hand and help one another" was most amply redeemed on our subsequent delightful acquaintance and intercourse, alik by himself and his worthy associates who after wards joined him." P: 80.
11.  قائممقامي، جهانگير. «مسئله لازاريها در ايران»، مجله بررسيهاي تاريخي. سال ششم، 1350.
شماره 6، ص 228.
12. دايرهالمعارف فارسي مصاحب. ذيل «جنگ كريمه» ص 2218.
13. محمود، محمود. تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در قرن نوزدهم. ج 2. ص 660 و 661.
14. قائممقامي، جهانگير. پيشين، ص 273.
15. موجاني، سيد علي. گزيده اسناد روابط ايران و امريكا. دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي. تهران: 1375، ص 29.
16. مجموعه اسناد ومدارك فرخخان امينالدوله. به كوشش: كريم اصفهانيان، انتشارات دانشگاه، تهران: 1358، قسمت دوم، ص 52 و 53.
17. موجاني، سيدعلي. بررسي مناسبات ايران وامريكا. ص 7 و 8.
18. مجموعه اسناد ومدارك فرخ خان امينالدوله. ج 2، ص 118.
19. گوبينو، ژوزف آرتور. يادداشتهاي سياسي كنت دوگوبينو. ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي. تهران: انتشارات جويا، 1370، ص 61.
20.  مجموعه اسناد Ùˆ مدارك فرخ خان امينالدوله. ج 2ØŒ ص 231 Ùˆ 232.
21. يسلسون، آبراهام. روابط سياسي ايران وآمريكا.  ترجمه محمدباقر آرام. تهران: انتشارات اميركبير، 1368ØŒ ص 60.
22. پركينز مينويسد: از طرف قهرمان ميرزا، به نجف قليخان حاكم اروميه فرمان مورخ جماديالاول 1252 صادر شد كه: براي محافظت روحانيون محترم پركينز و گرانت، سه نفر سرباز اختصاص و اعزام نموده و هر ماه 12 سكه صاحبقران حقوق ماهيانه هر يك را پرداخت نمايند.» (ص 287)
مادر دكتر كاگران در نامههايش نوشته است: كاگران به خانههاي مردم اروميه ميرفت همه او را «پسرم» خطاب ميكردند.
23. ... within a month of his arrival his mother Wrote Yesterday Some Kurdish Chiefs and their escorts were at our house to consult joe the Foreign Dactor, p. 54-55.
24. محمود، محمود. تاريخ روابط سياسي ايران وانگليس، ج 4، ص 1509.
يكي از عوامل مؤثر اين حادثه شوم، انگليسها بودند. از زمان فتنه سالار تا جنگ گوي تپه، افسران برجسته انگليسي تراكمه را رهبري و كمك نظامي ميكردند. آنان كوشيدند مردم خراسان به ويژه تراكمه را بر عليه دولت مركزي ايران بشورانند. و با تحويل اسلحه و ادامه تحركات تراكمه را دشمن ايرانيان بارآوردند.
به خيال اين كه بتوانند خطر نفوذ روسها را به جانب جنوب شرقي بگيرند. ولي، او مظلمه برد و ديگري زر.
25. Wilson, G. Persian Life and Customs. New York, 1896, p. 112.
26. Speer, Robert. The Foreign Doctor. New York, 1911, p. 99.
دكتر ، جي، ويلسون هم نوشته است:
"... in Those trying Times the Friendship Of General Waqner, a Magyar Protesrant, Was most Valuable, and was highly appreciated." p. 117.
27. دكتر شدّ نيز در نامه مورخ 3 ژانويه 1881، مينويسد: ژنرال واگنر پروتستان اهل هنگري است و نسبت به ميسيونرها اظهار لطف و محبت ميكند. (پزشك بيگانه 98).
28. Speer, Robert. Op. Cit. p. 99-100; Wilson, G. Op. Cit., p. 123.
29. رضازاده ملك، رحيم. پيشين، ص 116.
30. در مجموعه گزيده اسناد روابط ايران و امريكا. (1851ـ 1925) پنج فقره نامههاي وزارت امور خارجه موجود است كه مربوط به سالهاي 1271 ، 1275 ميباشد. ولي از سال 1300 به بعد هيچگونه سند وسابقه بدست نيامد.
31. موجاني، سيدعلي. بررسي مناسبات ايران و امريكا. ص 46.
32. گروته، هوگو. سفرنامه گروته. ترجمه مجيد جليلوند. تهران: نشر مركز، 1369. ص 312.
33. اميرخيزي، اسماعيل. قيام آذربايجان و ستارخان. كتابفروشي تهران، 1356، چاپ دوم ص 405.
34. گود، جيمزاف. «اولين مأموريت امريكاييها در ايران». كيهان سال، سال 66 ـ 1365، جلد اول شماره دوم ص153.
35. اميرخيزي، اسماعيل. پيشين، ص 407.
«... محمدعلي ميرزا آنچه ميگفت يا به باسمنج تلگراف ميكرد رؤساي اردو نميپذيرفتند. بعد معلوم شد كه رمزي در ميان شاه و عينالدوله بوده كه به اين تلگرافها اهميت ندهند.
36. يسلسون، آبراهام. يادداشتهاي فصل چهارم، شمارههاي 20 و 21 شامل نامهها 19 مارس و 6 آوريل و 21 و 23 و 24 آوريل 1909 فايل شماره 5931.
 37. Shedd. Mary Lewis. Op. Cit. P. 88.

منبع: موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

چاپ                       ارسال براي دوست

نظرات كاربران
نام

ايميل
نظر

 

مسئولیت محتوا و مواضع مندرج در مقالات بر عهده نویسندگان بوده و درج آنها در این پایگاه به مفهوم تأیید آن نمی باشد. Copyright © second-revolution.ir, All Rights Reserved