هاميلتون جوردن رئيس ستاد انتخاباتي جيمي كارتر رئيس جمهور اسبق آمريكا در كتابي تØت عنوان «بØران» به Ø´Ø±Ø Øادثه تسخير سÙارت آمريكا در تهران Ùˆ بازتاب آن در هيأت Øاكمه آمريكا Ùˆ تأثير Øضور شاه در آمريكا در تشديد اين بØران پرداخته است. هاميلتون در كتاب خود به تلاش گسترده دولت آمريكا براي پيدا كردن جائي كه Øاضر به تØمل شاه Ùˆ خانواده‌اش باشد اشاره مي‌كند تا بتواند از تأثيرات مخرب Øضور وي در آمريكا رهائي يابد. دولت آمريكا سرانجام موÙÙ‚ مي‌شود از بين بيش از يكصد Ùˆ هشتاد كشور جهان، جمهوري كوچك پاناما را در آمريكاي لاتين بيابد. دولت اين كشور Øاضر شده بود تا زمان ØÙ„ مسئله گروگانگيري، شاه را تØمل كند. بهتر است اين جريان را از زبان «هاميلتون جردن» بشنويم:
***
روز 11 دسامبر 1979 (20 آذر 1358) رئيس‌جمهور كارتر مرا خواست او به من Ú¯Ùت «هميلتون، ما با يك مسأله جدي روبرو هستيم. امروز ØµØ¨Ø ÙˆÙ†Ø³ (وزير امور خارجه آمريكا) در مورد Ù…Øل‌هاي اØتمالي براي سكونت شاه به من گزارش داد. ما با تمام كشورها تماس گرÙته‌ايم Ùˆ هيچ نتيجه‌اي عايدمان نشده است. تنها سادات مواÙقت كرده است او را بپذيرد Ùˆ پس از اينكه من با «قربان» [سÙير مصر در آمريكا] Ùˆ «مبارك» (معاون رئيس جمهور مصر) صØبت كردم متقاعد شدم كه اين كار براي سادات توليد دردسر خواهد كرد. امتناع مكزيك براي صدور اجازة بازگشت به شاه كار را براي ساير كشورها دشوارتر كرده است. Øتماً اين كشورها Ùكر مي‌كنند كه اگر مكزيك از پذيرÙتن شاه ÙˆØشت دارد چرا آنها اين كار را بكنند.»
به نشانة تأييد سرم را تكان دادم Ùˆ ØرÙØ´ را تأييد كردم.
كارتر ادامه داد: «هيچ يك از كشورهاي اروپايي كه شاه مايل است به آنجا سÙر كند Øاضر به پذيرÙتن او نيستند. اكثر اين كشورها به Ù†Ùت ايران وابسته‌اند Ùˆ در تهران سÙارت دارند. تا موقعي كه شاه در آمريكا باقي بماند من امكاني براي آزادي گروگانها نمي‌بينم.»
در اين Ùكر بودم كه چرا اين مطالب را به من بازگو مي‌كند.
كارتر Ú¯Ùت: «آيا Ùكر مي‌كني بتواني توريخوس را متقاعد سازي اجازه دهد شاه به پاناما برود؟»
از پيشنهاد او متعجب شدم. Ùˆ اين تعجب، هم از اين بابت بود كه پاناما يك Ù…ØÙ„ سكونت اØتمالي براي شاه باشد Ùˆ هم از اين نظر كه از من خواسته مي‌شد از ژنرال عمر توريخوس، مرد نظامي قدرتمند پاناما چنين درخواستي بكنم. من با توريخوس هنگام عقد قرارداد پاناما دوست شده بودم Ùˆ اين دوستي به Øدي نزديك بود كه تعدادي از اÙراد كاخ سÙيد به شوخي مرا «وزير خارجة پاناما» لقب داده بودند.
Ú¯Ùتم: «آقاي رئيس جمهور نمي‌دانم. بايد دربارة اين موضوع از ديدگاه پاناما Ùكر كنم.»
كارتر Ú¯Ùت: «هميلتون، پاناما كشوري است كه هنگامي كه شاه ايران را ترك مي‌كرد از او دعوت كرده بود. ما Ùكر مي‌كنيم هنوز ممكن است او را بپذيرد ولي از اين بابت مطمئن نيستيم.» كمي سكوت كرد Ùˆ سپس اÙزود: «پاناما وابسته به Ù†Ùت ايران نيست Ùˆ Ùكر نمي‌كنم كه آنها Øتي در تهران سÙارت داشته باشند.»
پاسخ دادم: «البته كانال پاناما خود در مقابل اعمال خرابكاري Ùˆ يا Øمله‌هاي كماندويي بسيار آسيب‌پذير است Ùˆ خيلي از كشتيهايي كه به دور دنيا سÙر مي‌كنند از پرچم پاناما استÙاده مي‌كنند ولي Ùارغ از اين ملاØظات، توريخوس شخص با جسارتي است Ùˆ ممكن است براي كمك به كشور ما اين كار را انجام دهد.» رئيس جمهور ساكت نشست Ùˆ منتظر بود تا من تصميم بگيرم.
Ùكري را كه در سرم مي‌گذشت به زبان آوردم: «كشورهاي چپ‌گرا Ùˆ برخي از كشورهاي آمريكاي لاتين Ùˆ ممالك جهان سوم Øتماً براي توريخوس مشكلات زيادي توليد خواهند كرد Ùˆ او را به عنوان عروسكي در دست آمريكا متهم خواهند ساخت.»
رئيس جمهور Ú¯Ùت: «آري، ولي Øد نهائي آنست كه اگر توريخوس تصميم به انجام اين كار بگيرد به آن عمل خواهد كرد بخصوص اگر Ùكر كند عمل وي ما را در ØÙ„ بØران گروگانگيري كمك مي‌كند.»
با هم به تبادل نظر پرداختيم Ùˆ سعي كرديم عواقب كار رÙتن شاه به پاناما را از ديدگاه توريخوس بررسي كنيم. بالاخره كارتر نظر داد كه تنها راه آگاه شدن از موضع توريخوس اينست كه از خودش سؤال كنيم. «و اين موضوع خيلي مهمتر از آنست كه تلÙني سؤال شود. از طريق تلÙن، دادن جواب منÙÙŠ كار ساده‌اي است. Ùˆ اگر توريخوس تلÙناً به درخواست من پاسخ منÙÙŠ بدهد ما در موقعيت بسيار دشواري قرار خواهيم گرÙت Ùˆ شاه كه هيچ جايي براي رÙتن نخواهد داشت اجباراً در لكلند باقي خواهد ماند. نه، هميلتون، Ùكر مي‌كنم لازم باشد تو به ديدن توريخوس بروي Ùˆ درخواست مرا شخصاً Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒÙ†ÙŠ.»
من كه سعي داشتم هيجان Ùˆ دستپاچگي خود را مخÙÙŠ كنم Ú¯Ùتم: «بدم نمي‌آيد امتØاني بكنم.»
قبل از اينكه دÙتر اختصاصي رياست جمهوري را ترك كنم رئيس جمهور به من گوشزد كرد كه موضوع سÙر خود را با كسي Ù…Ø·Ø±Ø Ù†ÙƒÙ†Ù…. استدلال او اين بود كه علني شدن اين موضوع براي اÙراد درگير در اين مسئله Ø¨ØµÙ„Ø§Ø Ù†ÙŠØ³ØªØŒ خصوصاً اگر عنوان شود كه ما تلاش كرديم تا پاناما را متقاعد سازيم شاه را بپذيرد ولي موÙÙ‚ نشديم.
گوشزد رئيس جمهور را خيلي جدي گرÙتم Ùˆ به منشي Ú¯Ùتم كه براي انجام مأموريتي كه رئيس جمهور به من Ù…Øول كرده به خارج از كشور خواهم رÙت Ùˆ هيچكس نبايد از اين موضوع با خبر شود. به دÙترم رÙتم Ùˆ با استÙاده از تلÙÙ† قرمز «مطمئن» روي ميزم كه استراق سمع را غير ممكن مي‌ساخت با وزير دÙاع هارولد براون، تماس گرÙتم تا از او بخواهم يك هواپيماي جت كوچكي در اختيارم بگذارد كه با آن به پاناما بروم. قبل از اين هيچگاه از هواپيماي دولتي براي مساÙرت استÙاده نكرده بودم. با توجه به دستورالعملي كه رئيس جمهور هنگام اØراز اين مقام صادر كرده بود همواره در انجام مأموريتهاي دولتي از هواپيماهاي مساÙربري استÙاده مي‌كردم Ùˆ بليط عادي مي‌خريدم. به هارولد Ú¯Ùتم كه Ùوراً يك هواپيماي جت لازم دارم تا مرا براي يك مأموريت Øساس Ùˆ Ùوري به «جنوب» ببرد.
پس از اينكه ترتيب پرواز خود را دادم با آمبلرموس سÙير آمريكا در پاناما تماس گرÙتم Ùˆ از او خواستم كه ترتيب ملاقات مرا با توريخوس بدهد. چون ااز خط تلÙÙ† باز غيرمطمئن كه بآساني قابل استراق سمع بود استÙاده مي‌كردم، نخواستم وارد جزئيات شوم Ùˆ Ùقط Øدود زمان ورود را به او Ú¯Ùتم Ùˆ اظهار داشتم كه لازم‌ است ژنرال توريخوس را ملاقات كنم Ùˆ اهميت سري بودن مأموريتم را تأكيد كردم.
هنگامي كه هواپيماي كوچك نظامي بطر٠پاناما به پرواز درآمد پيش خود Ùكر كردم كه بايد مراقب طرز عمل خود باشم.
نگران بودم كه چگونه مي‌توان اين مأموريت سري را Ù…Øرمانه نگهداشت.
Ùرض كنيم مطبوعات مطلع مي‌شدند كه ما درصدد انتقال شاه به پاناما هستيم. اگر تندروهاي مبارز در تهران از اين مسئله آگاه مي‌شدند مي‌توانستند اين تهديد را عنوان كنند كه اگر شاه آمريكا را ترك كند آنها گروگانها را به قتل مي‌رسانند. آنوقت ما Ú†Ù‡ مي‌كرديم؟ شايد در ايران اÙراد پانامايي بودند كه به اسارت گرÙته مي‌شدند. يادداشتي روي كاغذ مارك‌دار كارخ سÙيد نوشتم Ùˆ به خلبان دادم: «سرهنگ، من از سوي رئيس جمهور عازم يك مأموريت سري Ùˆ بسيار Øساس هستم. توÙيق اين مأموريت كاملاً بستگي به اين دارد كه هيچ كس از اين سÙر Ùˆ يا Øضور من در هواپيماي شما آگاه نشود. متشكرم هميلتون جوردن.» خلبان يادداشت را خواند، آن را امضاء كرد Ùˆ به ديگر كاركنان هواپيما داد تا بخوانند Ùˆ امضاء كنند. هيچكس يك كلمه Øر٠نزد.
به آنچه بايد با توريخوس Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒÙ†Ù… Ùكر مي‌كردم. مي‌خواستم استدلال خود را چنان مستند Ùˆ قوي كنم كه رد پيشنهادم برايش غير ممكن باشد.
ساعت نه Ùˆ چهل Ùˆ پنج دقيقة بعدازظهر در Ùرودگاه پاناما Ùرود آمديم Ùˆ هواپيما در گوشه‌اي تاريك توق٠كرد. چند اتومبيل خود را به هواپيماي ما رساندند. از پلكان پايين آمدم Ùˆ Ùوراً بسوي اتومبيلي هدايت شدم كه سÙير ما «موس» در آن منتظر من نشسته بود. در اتومبيل به گرمي با يكديگر برخورد كرديم. قبل از رسيدن من با توريخوس تماس گرÙته بود Ùˆ ژنرال مواÙقت كرده بود Ùوراً مرا بپذيرد.
زبان به سخن گشودم تا هد٠از مأموريتم را براي «موس» Ø´Ø±Ø Ø¯Ù‡Ù… ولي او ØرÙÙ… را قطع كرد Ùˆ Ú¯Ùت: «شرط مي‌بندم تو مي‌خواهي شاه به پاناما بيايد.»
با تعجب از اينكه او به اين سرعت پي به دليل مأموريتم برده است پاسخ دادم: «كاملاً درست تشخيص دادي.»
با اتومبيل به طر٠شهر Øركت كرديم Ùˆ در راه نقشه‌ام را در زمينة شيوة Ø·Ø±Ø Ø¯Ø±Ø®ÙˆØ§Ø³ØªÙ… با او در ميان گذاشتم. ضمن ارائه چند پيشنهاد خطوط اصلي Ù†Øوة عمل مرا درست تشخيص داد Ùˆ با توجه به شناخت خوبي كه از توريخوس داشت با اØتياط ابراز خوشبيني مي‌كرد كه پاناما به شاه اجازه خواهد داد تا در آن كشور اقامت كند.
بعداً اطلاع Øاصل كردم كه «آمبلرموس» در مورد شب ورودم به پاناما به دوستان خود اظهار داشته بود تنها وقتي كه مرا آشكارا دستپاچه ديده بود همان شب بوده است Ùˆ من واقعاً دستپاچه Ùˆ نگران بودم. در Øاليكه در اين عمر نسبتاً كم خود دست به خيلي كارها زده بودم Ùˆ به پذيرÙتن مسئوليتهاي سنگين عادت داشتم. من رئيس ستاد كاركنان كاخ سÙيد بودم Ùˆ از سوي رياست جمهوري اختيارات وسيعي به من تÙويض شده بود. در برنامة مبارزات انتخاباتي كارتر Øتي بدون مشورت با رئيس خود تصميمات مهم تاكتيكي Ùˆ استراتژيكي Ùˆ بودجه‌اي Ùˆ پرسنلي اتخاذ مي‌كردم. ولي اين كار چيز ديگري بود. زندگي عده‌اي بستگي به Ù…ØÙ„ سكونت شاه داشت Ùˆ در اين Ù„Øظات Ù…ØÙ„ اقامت شاه بستگي به من داشت. اگر شاه آمريكا را ترك مي‌كرد اين اØتمال وجود داشت كه ما موÙÙ‚ شويم بØران را پايان دهيم. ولي اگر در آمريكا باقي مي‌ماند اين امر مي‌توانست Ù‡Ùته‌ها Ùˆ ماهها ادامه يابد. Ùˆ Ùقط خدا مي‌دانست Ú†Ù‡ به سر گروگانها Ùˆ به سر چشم‌انداز انتخاب مجدد كارتر مي‌آيد.
«آمبلرموس» با بكار بردن كلمة «دستپاچه» براي توصي٠وضع روØÙŠ من، ناراØتي Ùˆ نگراني آن شب مرا خيلي دست كم گرÙته بود.
خانه‌اي كه در آن قرار بود با عمر توريخوس ملاقات كنم يكي از هشت يا ده خانة وي در اطرا٠شهر Ùˆ خارج از شهر بود كه در آن سكونت مي‌كرد. او برنامة مشخص Ùˆ معيني براي خود تدوين نمي‌كرد Ùˆ برØسب هوي Ùˆ هوس خود بدون مقدمه از Ù…Øلي به Ù…ØÙ„ ديگر نقل مكان مي‌كرد. Øتي وابستگان او نيز از برنامه‌هايش اطلاع دقيق Ùˆ روشني نداشتند. من گمان مي‌كردم كه او اين شيوه را براي ØÙظ جان خود يا مقابله با كودتاهاي اØتمالي در پيش گرÙته است. ولي پس از آنكه شناخت خوبي از توريخوس بدست آوردم بالاخره علت اين كار را از او جويا شدم. به من Ú¯Ùت يك رهبر سياسي بايد از Øمايت گستردة مردم خود برخوردار باشد، جذبه Ùˆ شهرت معنوي Ùˆ اسطوره‌اي داشته باشد Ùˆ در همان Øال بايد با تمام اقشار مردم، ارتباط برقرار كند. اگر او به هر جايي از كشور كوچك خود سÙر كرد مردم عادي با غرور خواهند Ú¯Ùت: «عمر توريخوس اينجا زندگي مي‌كند.» Ùˆ اÙزود: «رهبري كه Ù…ØÙ„ زندگيش معلوم نباشد امكان دسترسي Ùˆ براندازي Øكومتش مشكل است.»
ما وارد يكي از كوچه‌هاي شهر پاناما شديم Ùˆ در قلب اين شهر در مقابل خانة نوسازي كه به سبك اسپانيولي ساخته شده بود اتومبيل را متوق٠كرديم. اين خانه را شناختم. خانه متعلق به روري گونزالس، بازرگان Ùˆ دوست نزديك توريخوس بود. اين يكي از جاهايي بود كه توريخوس علاقه داشت در آنجا بماند؛ Ùˆ آن را به عنوان «پايگاه» خود توصي٠مي‌كرد. قبلا چندين مرتبه به اين خانه آمده بودم. ماه از پشت ابرها بيرون آمده بود Ùˆ من ساية گارد ملي را كه در گوشه Ùˆ كنار رÙت Ùˆ آمد مي‌كردند Ùˆ با بيسيم خود با يكديگر در ارتباط بودند مشاهده كردم Ùˆ آنها در آهني را براي ورود ما باز كردند.
يك اÙسر جوان در لباس نظامي سبز رنگ ما را تا در خانه بدرقه كرد. ژنرال توريخوس كه يك شلوار راØت سÙيد با يك پيراهن لبه‌دوزي شدة سنتي پانامايي به تن داشت مشروب به دست از روي مبل بلند شد تا به ما خير مقدم بگويد. همراه او مردي بود بنام گروهبان «چوچومارتينز» كه Ùردي باريك‌اندام Ùˆ سياه چرده بود Ùˆ مسئوليت گارد امنيت ملي ژنرال را به عهده داشت. وي، گهگاه نقش مترجم Ùˆ همدمي توريخوس را به عهده داشت. به چندين زبان صØبت مي‌كرد، چندين ديوان شعر نوشته بود Ùˆ خود را يك نيمچه Ùيلسو٠و پيرو ماركس مي‌دانست.
به زبان اسپانيولي به توريخوس سلامي Ú¯Ùتم Ùˆ او را به نام «پاپا ژنرال» صدا كردم. اين اسمي بود كه طي روزهاي دشوار مذاكرات براي عقد قرارداد به او داده بودم. توريخوس سر به سر من مي‌گذاشت Ùˆ مي‌گÙت كه در امور سياسي بچه‌اي بيش نيستم Ùˆ او معلم من است. از آن پس با Ù…Øبت او را «پاپا ژنرال» صدا مي‌كردم Ùˆ او مرا «هيجو» مي‌ناميد.
توريخوس از ته دل مي‌خنديد. گروهبان Ú†Ùˆ Ù€ Ú†Ùˆ Ú¯Ùت: «آقاي جوردن از ملاقات مجدد شما خوشØالم،» Ùˆ مرا Ù…Øكم در آغوش گرÙت.
به طر٠توريخوس برگشتم Ùˆ به Ú†Ùˆ Ù€ Ú†Ùˆ اشاره كردم Ùˆ Ú¯Ùتم: «مي‌بينم هنوز اين كمونيست را نزد خودت Ù†Ú¯Ù‡ داشته‌اي.»
چو ـ چو كه اين مطلب را براي توريخوس ترجمه مي‌كرد لبخند زد.
توريخوس كه تند تند به زبان اسپانيولي صØبت مي‌كرد خنده‌اي كرد. اول به Ú†Ùˆ Ù€ Ú†Ùˆ اشاره كرد Ùˆ بعد به خودش. «ژنرال مي‌گويد آري، من او را نگاه داشته‌ام چون كمونيستي است كه متعلق به من است.»
همگي خنديديم.
ژنرال ØرÙÙŠ به Ú†Ùˆ Ù€ Ú†Ùˆ زد Ùˆ او از اتاق بيرون رÙت Ùˆ چند Ù„Øظه بعد با چند بطري آبجو سرد Ù…Øلي به نام «بالبوا» بازگشت Ùˆ من Ùˆ «آمبلرموس» نشستيم، اتاق بزرگ مطبوعي بود كه ك٠آن با كاشي Ùرش شده بود Ùˆ با گذاشتن گلدانهاي بزرگ در اطراÙØ´ØŒ Ùضاي سبزي ايجاد كرده بودند. صندليهاي سبزي كه روي آنها را كوسنهاي رنگارنگ گذاشته بودند در اطرا٠اتاق چيده بودند. پنجرة بزرگي مشر٠به استخري كه با چراغ روشن شده بود در يك طر٠اتاق قرار داشت.
Ú¯Ùتم: «ژنرال سر Øال به نظر مي‌رسيد.» گرچه سن توريخوس در Øوالي پنجاه بود ولي به سبك سالياني كه در ارتش بود، Ùˆ راه‌پيماييهايي كه در جنگلهاي پاناما مي‌كرد بدني ورزيده داشت كه سن او را كمتر نشان مي‌داد. قدش از شش پا كوتاهتر بود ولي Øالت خودستايي Ùˆ اعتماد به Ù†Ùسش، هيكل او را تنومندتر نشان مي‌داد. موهايش مشكي بود Ùˆ چند تار سÙيد در آن به چشم مي‌زد Ùˆ علي‌رغم تلاشي كه معمول مي‌داشت مرتب نگهداشتن موهايش كار دشواري بود Ùˆ پيوسته با دست آن را مرتب مي‌كرد. رنگ مو Ùˆ پوست تيره‌اش با سÙيدي دندانها Ùˆ چشمان گيرا Ùˆ مشكي‌اش كه با كنجكاوي همه جا را مي‌پاييد موجب شده بود كه زنان وي را مرد خوش‌تيپ Ùˆ جذابي بدانند.
توريخوس پاسخ داد: «بله، من سر Øال هستم. از هنگامي كه انتخابات عمومي انجام گرÙت كنترل كارهاي روزمرة دولت را به رئيس جمهور «رويو» سپرده‌ام Ùˆ اكثر اوقاتم را به مطالعه Ùˆ تÙكر در امور سياست خارجي مي‌گذرانم.» مكثي كرد Ùˆ با لبخندي اÙزود: «ولي هنوز انگشت من در همة كارها هست.»
پاسخ دادم: «انگشت بزرگي هم هست.»
«بله، ولي كارها كوچك است.» روشن بود كه از اين Ú¯Ùت Ùˆ شنود كه از طريق مترجم رد Ùˆ بدل مي‌شد لذت مي‌برد.
به شدت خنديدم. تند و تيزي توريخوس مرا به ياد دوران سخت و خوبي كه در هنگام عقد قرارداد كانال گذرانديم مي‌انداخت.
ولي هنوز توي دلم خالي بود Ùˆ نمي‌توانستم نگراني ناشي از مأموريتم را مخÙÙŠ كنم. نمي‌توانستم درخواستم را با عجله Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒÙ†Ù…ØŒ بنابراين نگراني Ùˆ ترس خود را مخÙÙŠ ساختم Ùˆ منتظر وقت مناسبي براي اين كار شدم.
از روزهاي گذشته ياد كرديم و داستانهايي از تلاشهايي كه هر كدام براي تصويب اين قرارداد در كشور خود به عمل آورده بوديم بازگو نموديم.
دومين ليوان آبجوي خود را در دست داشتم Ùˆ مي‌رÙتم كه آرامش خود را بازيابم كه يكباره توريخوس پرسيد: «چه چيزي باعث شده كه اين وقت شب به پاناما بيايي؟»
«ژنرال! رئيس جمهور از من خواسته كه نزد شما بيايم Ùˆ با شما صØبت كنم. اگر از نظر شما اشكالي نداشته باشد ØªØ±Ø¬ÙŠØ Ù…ÙŠâ€ŒØ¯Ù‡Ù… كه با هم تنها صØبت كنيم.»
همينكه Ú†Ùˆ Ù€ Ú†Ùˆ درخواست مرا ترجمه كرد او سرش را تكان داد Ùˆ هر سه از جا برخاستيم Ùˆ به طر٠هشتي سرپوشيده‌اي Øركت كرديم Ùˆ آمبلر Ùˆ كاركنان توريخوس Ùˆ تعدادي از Ù…ØاÙظين را كه در سالن بودند تنها گذاشتيم. ما روي صندليهايي كه مقابل هم قرار داشت نشستيم Ùˆ Ú†Ùˆ Ù€ Ú†Ùˆ نيز در كنار ما آمادة ترجمه شد. توريخوس از پيشخدمتهايي كه دور ما بودند خواست آنجا را ترك كنند. يك سيگار برگ بزرگ كوبايي كه دوستش Ùيدل كاسترو براي او Ùرستاده بود آتش زد Ùˆ به من اشاره كرد كه مطلب خود را عنوان كنم.
«رئيس جمهور معتقد است كه تا هنگامي كه شاه در ايالات متØده است ØÙ„ بØران گروگانها ممكن نيست. اين مطلب را نيز بايد اذعان داشت كه شاه نمي‌خواهد Øضورش در آمريكا موجب دردسر شود Ùˆ اظهار داشته است كه آمريكا را ترك خواهد كرد. مسئله‌اي كه با آن مواجه هستيم اين است كه نمي‌توانيم كشوري را پيدا كنيم كه او را بپذيرد. تمام كشورهايي كه وي با آنها آشنايي دارد Ùˆ مايل است به آنجا برود Ù€ مانند سوئيس، اطريش Ùˆ بريتانيا Ù€ پس از گروگانگيري دعوتهاي خود را پس گرÙته‌اند. در دو Ù‡Ùتة گذشته رئيس جمهور Ùˆ وزير خارجه ونس با تمام كشورهاي دنيا براي ياÙتن Ù…ØÙ„ سكونتي براي وي تماس گرÙته‌اند. تنها كشوري كه در تمام دنيا Øاضر به پذيرش او شده است مصر است. ولي رئيس جمهور با اين دعوت مخال٠است چون بيم آن را دارد كه اين دعوت گرÙتاريهاي سادات را بيشتر كند.»
توريخوس سري تكان داد Ùˆ آهسته Ú¯Ùت: «ØÙ‚ با رئيس جمهور است.»
Ù†Ùس عميقي كشيدم، جلو آمدم Ùˆ مستقيماً در چشمانش نگاه كردم Ùˆ Ú¯Ùتم: «راه‌Øلهاي ما تمام شده، ما نمي‌خواهيم از دوستي شما سوء استÙاده كنيم Ùˆ چيزي بخواهيم كه مغاير با مناÙع كشور شما باشد. ولي رئيس جمهور از من خواسته است از شما بپرسم آيا Øاضريد شاه را تا ØÙ„ بØران گروگانها در پاناما بپذيريد؟»
ژنرال به صندلي بزرگ Øصيري تكيه داد. چشمانش را Ù„Øظه‌اي بست Ùˆ پك Ù…Øكمي به سيگار برگش زد Ùˆ به Ùكر Ùرو رÙت. ولي من قادر نبودم اÙكارش را بخوانم. شايد او همچنانكه من سؤالات خود را در هواپيما آماده مي‌كردم پاسخ خود را آماده مي‌ساخت. ثانيه‌هايي كه مي‌گذشت براي من دقايقي طولاني بود.
توريخوس دومرتبه راست نشست. از ظاهرش به هيچ‌وجه نمي‌شد Ùكرش را خواند. آهسته Ùˆ شمرده به صØبت پرداخت Ùˆ Ú¯Ùت: «هميلتون، اين بØران در وهلة اول مسئلة ايالات متØده است چون اين اÙراد، آمريكايي‌اند Ùˆ نمايندة كشور Ùˆ دولت شما هستند. ولي ضمناً يك مسئوليت Ùˆ مسئله تمام دنيا نيز هست. تا هنگامي كه ديپلماتها را مانند اÙرادي كه در تهران اسير هستند Ù†Ú¯Ù‡ دارند هيچ ديپلماتي در هيچ كجا در امان نخواهد بود. تو مي‌تواني به رئيس جمهور بگويي كه ما شاه را در پاناما مي‌پذيريم. ما كشوري كوچك ولي مغرور هستيم Ùˆ اگر بتوانيم Øتي نقش كوچكي در ØÙ„ صلØ‌جويانة اين بØران داشته باشيم وظيÙØ© خود را با خوشØالي انجام خواهيم داد.»
پذيرÙتن شاه به آمريكا ماهها طول كشيد Ùˆ مسئله در شوراهاي متÙاوت دولتي مورد بØØ« Ùˆ مداقه قرار گرÙت ولي عمر توريخوس درØاليكه سيگار برگش را در يك خانة خصوصي مي‌كشيد ظر٠چند ثانيه تصميم خود را گرÙت.
از خوشØالي مي‌خواستم Ùرياد بكشم. به او Ú¯Ùتم:
«ژنرال، از جواب مثبت شما بي‌نهايت سپاسگزارم. اميدوارم روزي بتوانيم كاري براي پاناما بكنيم كه بيانگر اØساسات Øق‌شناسي ما باشد.»
«از اين بابت هيچ نگران نباش. Ùقط گروگانها را دريابيد ولي اول Ùكر مي‌كنم بهتر است اين مطالب را به سÙير شما كه در اتاق مجاور نشسته است اطلاع دهيم.» بعد با خنده Ú¯Ùت: «اØتمالاً اين اولين باري است كه من مطلبي را قبل از اينكه او از آن آگاه شود مطلع شده‌ام.» ما به اتاق مجاور رÙتيم. توريخوس چند كلمه به زبان اسپانيولي با موس صØبت كرد Ùˆ او نيز به اسپانيولي پاسخ Ú¯Ùت:
«به سلامتي پاناما Ùˆ «پاپا ژنرال» Ùˆ براي آزادسازي سريع گروگانهايمان» اين را Ú¯Ùتم Ùˆ ليوان آبجويم را بالا بردم.
توريخوس در پاسخ Ú¯Ùت «به سلامتي هدية ارزشمند ميلاد Ù…Ø³ÙŠØ ÙƒÙ‡ پسرم هميلتون Ùˆ رئيس جمهور كارتر برايم Ùرستادند.» همه خنديديم Ùˆ سپس در مورد ترتيبات لازم براي آوردن شاه به پاناما به مذاكره پرداختيم.
متوجه شدم بØØ« ما تا Øدي زودرس است. اكنون شاه Ù…Øلي براي سكونت پيدا كرده بود ولي هيچ تضميني وجود نداشت كه او با اين انتقال مواÙقت كند. لازم بود كه كماكان زمان Ùˆ سري بودن مطلب ØÙظ شود.
من ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ø§Ø¯Ù…: تنها نص٠مأموريت من در اينجا به پايان رسيده است. ما نمي‌دانيم آيا شاه دعوت Ù…Øبت‌آميز شما را خواهد پذيرÙت يا نه؟ من بايد به تگزاس بروم Ùˆ لط٠شما را كه شامل Øال وي شده است به او ابلاغ كنم. صادقانه بگويم او در طرز تÙكرش يك اروپايي است Ùˆ به هيچ‌وجه با آمريكاي لاتين آشنايي ندارد. بنابراين ممكن است مجبور شوم به بسياري از سؤالاتي كه در مورد پاناما خواهد داشت پاسخ دهم.»
توريخوس با طعنه Ú¯Ùت: «ولي تو در مورد پاناما يك كارشناس هستي!»
«ژنرال، اگر من آنچه را كه دربارة شما مي‌دانم به او بگويم او Øتماً به اينجا نخواهد آمد!»
توريخوس خندة بلندي سر داد.
Ú¯Ùتم: «Øالا من بايد به رئيس جمهور كارتر تلÙÙ† كنم.»
توريخوس Ú¯Ùت: «از تلÙÙ† اتاق خواب من استÙاده كن ولي بهتر است در استÙاده از اين خط اØتياط كني.»
با خود انديشيدم كه او Ùكر مي‌كند Ú†Ù‡ كسي تلÙنش را كنترل مي‌كند، روسية شوروي، ايالات متØده يا هر دو؟ در اتاق خواب در اطرا٠تخت خواب بزرگ او كه با يك روتختي قرمز پوشيده شده بود چند دستگاه تلويزيون Ùˆ تلÙÙ† قرار داشت. ديوار اتاق پر از تصاوير Ùˆ يادبودهاي توريخوس بود. بارزترين اين تصاوير عكسهايي بود كه او Ùˆ كارتر را در Øال امضاي قرارداد كانال نشان مي‌داد.
موÙÙ‚ شدم با تلÙÙ†Ú†ÙŠ كاخ سÙيد تماس برقرار كنم Ùˆ از او خواستم مرا در ارتباط با رئيس جمهور بگذارد. او Ú¯Ùت رئيس جمهور خوابيده است Ùˆ خواسته است كه او را پنج Ùˆ نيم ØµØ¨Ø Ø¨ÙŠØ¯Ø§Ø± كنند. از او خواستم كه رئيس جمهور را بيدار كند. چند Ù„Øظه بعد جيمي كارتر پشت تلÙÙ† با من صØبت مي‌كرد.
«آقاي رئيس جمهور، از اينكه مجبور شدم شما را بيدار كنم معذرت مي‌خواهم. من با دوست جنوبيمان هستم Ùˆ او قبول كرده است كه هدية ما را بپذيرد.» من از كلمات رمز توريخوس براي مخÙÙŠ كردن پيام خود استÙاده كردم.
او Ú¯Ùت: «خدا را شكر! من خيلي خوشØال Ùˆ آسوده خاطر شدم تمام روز نگران بودم كه اگر او جواب منÙÙŠ دهد Ú†Ù‡ كنيم.»
«آقاي رئيس جمهور من هم آسوده‌خاطر شدم ولي Ùكر مي‌كنم بايد قدري تلاش كنيم تا دوست ديگرمان را متقاعد سازيم كه به اينجا بيايد چون او ØªØ±Ø¬ÙŠØ Ù…ÙŠâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯ به جاهاي ديگر برود Ùˆ اطلاعاتش دربارة اينجا بسيار اندك است. در هر Øال من مايلم Ùوراً به تگزاس بروم Ùˆ سعي كنم او را متقاعد سازم كه اين دعوت را بپذيرد نمي‌خواهم هيچ ‌وقت تل٠كنم چون هرچه بيشتر اين عمل طولاني شود اØتمال درز خبر بيشتر مي‌شود.»
رئيس جمهور برنامة مرا تأييد كرد Ùˆ Ú¯Ùت: «هرچه زودتر عازم شو Ùˆ مرا نيز مرتب در جريان كارهايت بگذار. اگر براي تسريع كار از دست من كاري ساخته است با من تماس بگير.»
«بله قربان، اين كار را خواهم كرد. Ùكر مي‌كنم اگر لويد Ùردا ØµØ¨Ø Ø¨Ø§ من در تگزاس ملاقات كند بسيار خوب خواهد بود. اگر يك Ù†Ùر مسن‌تر به من كمك كند شايد كارها پيشرÙت بهتري داشته باشد.» گرچه من به قدرت خود در Ø·Ø±Ø Ù¾ÙŠØ´Ù†Ù‡Ø§Ø¯Ù… به شاه ايمان داشتم ولي مطمئن نبودم كه او در برابر آدم 34 ساله‌اي كه وي را نمي‌شناخت Ú†Ù‡ عكس‌العملي از خود نشان خواهد داد. لويد كاتلر سخنوري ماهر بود كه از قبل شاه را مي‌شناخت Ùˆ با او Ùˆ كارمندانش در نيويورك قبل از انتقال به لكلند در تماس بود.
رئيس جمهور Ú¯Ùت: «Ùكر خوبي است، همين Øالا لويد را صدا مي‌كنم Ùˆ به او مي‌گويم Ùردا آنجا باشد. Øالا بگذار با ژنرال صØبت كنم.»
بطر٠در رÙتم Ùˆ به توريخوس اشاره كردم كه با تلÙÙ† صØبت كن. اين رهبري كه به خود اعتماد داشت هنگام صØبت كردن با كارتر آشكارا دستپاچه مي‌شد. Ùˆ با ترديد تلÙÙ† را گرÙت. مكالمة آنها خيلي كوتاه بود ولي از نگاه جديي كه بر چهرة توريخوس مشاهده كردم Ùهميدم كه رئيس جمهور به زبان اسپانيولي از او تشكر مي‌كند.
ژنرال به زبان اسپانيولي Ú¯Ùت: «متشكرم، خداØاÙظ آقاي رئيس جمهور.» Ùˆ گوشي را گذاشت.
به توريخوس اعتماد كامل داشتم ولي مي‌خواستم قبل از رÙتنم، در ايجاد تعهد او نسبت به پذيرÙتن شاه Ù…Øكم‌كاري كرده باشم. اميدوار بودم كه تشكر رئيس جمهور كارتر اين اثر را داشته است.
همچنانكه قدم‌زنان به اتاق پذيرايي برگشتيم توريخوس Ú¯Ùت: «چرا امشب اينجا نمي‌ماني تا كمي بخوابي؟»
«مايلم اين كار را بكنم ولي Ùكر مي‌كنم بهتر است كه به لكلند پرواز كنم تا بتوانم ØµØ¨Ø Ø²ÙˆØ¯ با شاه ملاقات كنم. اگر Øالا از اينجا بروم ساعت 6 يا 7 ØµØ¨Ø Ø¨Ù‡ آنجا خواهم رسيد. مايلم كه اين موضوع را هرچه زودتر قطعي كنم.»
Øدود سي دقيقة ديگر به مذاكره دربارة شاه Ùˆ مسائلي كه وي با آنها در پاناما مواجه مي‌شد، بالاخص نيازهاي ØÙاظتي Ùˆ طبي او صر٠شد. توريخوس در مورد سكونت شاه نظرات مختلÙÙŠ داشت Ùˆ به خانه‌اي در كوهها اشاره كرد كه در يكي از جزاير نزديك واقع شده Ùˆ «مناسب يك پادشاه» بود. ژنرال چنين پيشنهاد كرد كه اگر شاه به پاناما علاقه نشان داد ولي متقاعد نشد كه به اينجا بيايد، ما مي‌توانيم يك گروه كوچك از ملتزمين او را به عنوان يك گروه بازرگاني براي بازديد به پاناما بياوريم.
ولي هميلتون، از همه چيز مهمتر، لطÙاً به شاه بگو كه از او در اينجا استقبال خواهد شد Ùˆ با او رÙتاري توأم با اØترام Ùˆ شئونات وي به عمل خواهد آمد.»
يكديگر را در آغوش كشيديم Ùˆ من عازم سÙر شدم.
اتومبيلي كه سوار آن بودم به راه اÙتاد كه من صداي Ùرياد ژنرال را شنيدم. برگشتم Ùˆ ديدم چيزي در دست خود دارد Ùˆ به طر٠ما مي‌دود. پاكتي بود كه از پنجرة ماشين آن را به من داد. تويش را نگاه كردم، شش آبجوي سرد بالبوآ بود. از توي اتومبيل Ùرياد زدم: «متشكرم، پاپا ژنرال!» در تاريكي او را نمي‌ديدم ولي خنده‌اش را مي‌شنيدم.
چهارشنبه ـ پنجشنبه، 12 ـ 13 دسامبر 1979 (21 و 22 آذر 1358)
سوار هواپيما شدم تا پرواز طولاني خود را به پايگاه نيروي هوائي لكلند شروع كنيم. Ùرمانده پايگاه Ùˆ استيوآكسمن، وكلي دادگستري Ùˆ دستيار سابق وارن كريستوÙر كه براي پرستاري از شاه استخدام شده بود به استقبال من آمدند Ùˆ مرا مستقيماً به Ù…ØÙ„ اÙسران بردند. برنامه انتقال شاه به پاناما را با آكسمن در ميان گذاشتم Ùˆ او به من Ú¯Ùت كه همسر شاه Ùˆ دستيار او روبرت آرمائو در تصميم‌گيري از ذي‌نÙوذ هستند.
24 ساعت بود نخوابيده بودم. به همين دليل به رختخواب رÙتم Ùˆ اميدوار بودم هنگامي كه ساعت 10 ØµØ¨Ø Ù¾Ù†Ø¬Ø´Ù†Ø¨Ù‡ با شاه ملاقات مي‌كنم سرØال باشم ولي خواب به چشمانم نمي‌آمد. نگران بودم از آنكه چگونه او را متقاعد سازم تا با اين كار مواÙقت كند. وقتي لويد كاتلر را ديدم كه از واشينگتن رسيده بود آسوده خاطر شدم. داشتن مشاور Ùˆ رايزني با تجربه Ùˆ مطمئن هميشه Ù…Ùيد است.
قرار بود آرمائو ما را در ملاقاتمان با شاه همراهي كند. از آكسمن خواستم در مورد او اطلاعاتي به ما بدهد. آكسمن چنين Ú¯Ùت: «او كسي است كه كارها را پيشاپيش براي نلسون راكÙلر انجام مي‌دهد...» قبل از اينكه بتواند Øر٠بيشتري بزند آرمائو وارد شد Ùˆ به ما پيوست Ùˆ من نتوانستم از نظرات آكسمن استÙاده كنم. مردي را كه مشاهده كردم، جوان آراسته‌اي بود كه لباسي گران‌قيمت به تن داشت. موهايش كاملاً آرايش شده بود. اگر Ú†Ù‡ ظاهر يك مرد دنياديده را داشت ولي دستپاچگي خود را از اØتمال اينكه در Ù…Øور يك درام بين‌المللي قرار بگيرد نمي‌توانست پوشيده بدارد.
با صراØت Ú¯Ùتم: «رابرت تا وقتي كه شاه در ايالت متØده باقي بماند گروگانها آزاد نخواهند شد. شاه با بزرگواري قبول كرده است كه اگر ما بتوانيم كشوري را پيدا كنيم كه او را بپذيرد، وي Øاضر است آمريكا را ترك كند. خوشبختانه ژنرال توريخوس در پاناما دعوت كرده است كه شاه به عنوان مهمان به آن كشور برود Ùˆ در آنجا اقامت كند.»
آرمائو به من Ú¯Ùت: «من ترديد دارم. از هنگامي كه اعليØضرت كشور خودشان را ترك كرده‌اند هر كجا رÙته‌اند با ايشان بدرÙتاري شده Ùˆ از وجودشان سوء استÙاده كرده‌اند. با اين Øال شما مي‌توانيد تلاش خودتان را بكنيد ولي اعليØضرت شناخت بسيار اندكي از ژنرال توريخوس Ùˆ كشور او دارند.»
ما را به Ù…ØÙ„ اقامت شاه برد. آنگاه مثل اينكه به يك كودك تذكر مي‌دهد كه مؤدب باشد، بيرون در، در گوش من Ú¯Ùت: «Øتماً در موقع خطاب به او يادت نرود بگويي اعليØضرت.»
Ú¯Ùتم: «متوجه هستم،» Ùˆ با اين اطمينان خاطري كه به او دادم وارد اتاق شديم.
شاه Ùˆ ملكه‌اش در يك آپارتمان سه اتاق خوابه در اقامتگاه اÙسران لكلند زندگي مي‌كردند. اينجا به آساني مي‌توانست يكي از سويتهاي 75 دلاري هتل هاليدي اين در «پئوريا» باشد. اتاقي كه مرا در آن پذيرÙتند به من اØساس شلختگي اÙراد مقيم در آن را داد Ùˆ قاليها Ùˆ پرده‌هايي كه رنگهاي آبي Ùˆ سبز تند Ùˆ زننده‌اي داشت اين اØساس را تشديد مي‌كرد. شاهنشاه، شاه شاهان، روي يك تخت Ùايبر گلاس نشسته بود.
هنگامي كه برخاست تا با من Ùˆ لويد كاتلر دست بدهد قادر به ØÙظ تعادل خود نبود.
آرمائو با Ù„Øني رسمي كه مي‌توانست هنگام معرÙÙŠ من به دربار شاه مورد استÙاده قرار بگيرد Ú¯Ùت: «اعليØضرتا. شما با آقاي جوردن آشنا هستيد.»
شاه با صدائي بدون اØساس Ú¯Ùت: «البته من آقاي جوردن را از هنگام بازديد خود از كاخ سÙيد در سال 1977 به ياد دارم.»
آن ديدار را خوب به ياد داشتم. كارتر طي 18 ماه اول Øكومت خود در كاخ سÙيد با عدة زيادي از سران كشورها ملاقات كرده بود. همواره نگران بودم كه كارتر بيش از اندازه وقت خود را مصرو٠مهمانان خارجي مي‌كند Ùˆ ممكن است چنين برداشت شود كه او بيش از Øد به سياست خارجي پرداخته است Ùˆ مسائل داخلي را به Ùراموشي سپرده است. بررسي سريعي كه من انجام دادم نشان مي‌داد كه كارتر در اولين سال Øكومتش با بيش از چهل Ù†Ùر از سران كشورها ملاقات كرده است Ùˆ اين تعداد از آنچه كندي، جانسون Ùˆ يا نيكسون ملاقات كرده بودند بيشتر بود. در جلسه‌اي با كاركنان ارشد كاخ سÙيد، رئيس جمهور اظهار داشت كه با تØليل من مواÙÙ‚ است Ùˆ Ú¯Ùت مصمم است كه در اين زمينه اقدام كند ولي كماكان اوقات زيادي را در قلمرو سياست خارجي صر٠مي‌كرد. از تمام اÙرادي كه طي آن مدت ديده بوديم منجمله سادات، اشميت، كالاهان، ژيسكار Ùˆ تعداد زيادي از ديگر سران كشورها، شاه از همة آنها جالب‌تر بود. در اولين جلسة دو Ù†Ùره‌اي كه شاه با كارتر در اتاق كابينه داشت شاه تØليلي از جهان به عمل آورده بود كه ضمن آن با دقت Ùراواني مسائلي را كه غرب با آن مواجه بود ØªØ´Ø±ÙŠØ Ù…ÙŠâ€ŒÙƒØ±Ø¯. در اين جلسه شاه اهميت استراتژيكي ايران Ùˆ Øساسيت رابطة آمريكا Ùˆ ايران را توصي٠كرد. او بدون هيچ يادداشتي بيش از يك ساعت صØبت كرد Ùˆ همه تØت تأثير تØليل او قرار گرÙتند.
رئيس جمهور مايل بود كه نظر شاه را به گزارشهايي كه پيرامون نقض Øقوق بشر Ùˆ عدم پيشرÙت به سوي اصلاØات دموكراتيك در ايران به وي رسيده بود جلب كند ولي نمي‌خواست اين مرد مغرور را در اتاق كابينه Ùˆ در Øضور ملتزمين ناراØت كرده باشد. به همين علت از او خواست كه در اتاق مطالعة خصوصي‌اش با هم صØبت كنند. در اينجا بود كه كارتر تأكيد كرد كه در تلاشهاي لازم براي اصلاØات سياسي تسريع كند. بعداً نگراني خود را از ناديده گرÙتن Øقوق بشر در ايران ابراز داشت. رئيس جمهور به من Ú¯Ùت كه شاه در پاسخش «آمادگي» زيادي از خود نشان داده بود Ùˆ وعده كرده بود كه تلاشهايش را در زمينة Øقوق بشر Ùˆ آزادي Ùˆ دموكراسي تسريع كند. هنگامي كه سÙر شاه به پايان رسيد ما از اوضاع سياسي ايران مطمئن شديم Ùˆ از اينكه چنين رهبر مقتدري هم‌پيمان ما بود اØساس خوشوقتي نموديم.
ولي اكنون دو سال از آن زمان مي‌گذشت Ùˆ اين رهبر جهاني قاطع Ùˆ استوار، ضعي٠و ناتوان شده بود. رنگش پريده بود Ùˆ قياÙه‌اش رنجور Ùˆ Ù†Øي٠بود. با خود Ùكر كردم Øتماً وضع مزاجيش او را به اين روز انداخته است ولي بعداً پي بردم كه روØيه‌اش را نيز از دست داده است. روبدشامبر آبي‌رنگ نيروي هوائي را به تن داشت كه به پشت آن علامت «يو اس آ» نقش بسته بود Ùˆ شبيه روبدشامبر بوكس‌بازان بود. Ùكر كردم آيا مي‌داند...
در مبلي مقابل او نشستم Ùˆ Ú¯Ùتم: «اعليØضرتا! از ديدار مجدد شما خوشØالم. همچنين خوشØالم كه سرØال به نظر مي‌رسيد، از اينكه به اين زودي اجازه داديد Øضورتان برسم سپاسگزارم.»
با سكوت به من خيره شد Ùˆ سرتاپايم را برانداز كرد. هنگامي كه دو سال پيش براي اولين بار او را ديدم يك چيز در وي تغيير نياÙته بود Ùˆ آن نگاههاي ناÙØ° چشمان سياهش بود كه باعث شد من از شدت ناراØتي به خود بپيچم ولي اميدوار بودم كه ناراØتيم آشكار نشود. اØساس كردم طي ساليان متمادي اين نگاههاي ناÙØ° خيلي از اÙراد را خرد كرده است.
بالاخره شاه به سخن آمد: «چرا شما به تگزاس آمده‌ايد؟ اين روزها معمولاً هنگامي كه دولت آمريكا با من تماس مي‌گيرد بنابر تمايل آمريكا است و به اين علت است كه مي‌خواهند من كاري انجام دهم.»
مصمم بودم كه در انجام مأموريتم موÙÙ‚ شوم Ùˆ مي‌دانستم بايد تا Øدي اعتماد او را جلب كنم. Øاضر بودم هر امتيازي را كه در اين برخورد موجب خوشØالي او مي‌شد از او دريغ نكنم.
«اعليØضرتا، ما اينجا نيامده‌ايم كه از Øضور شما تقاضائي بكنيم ولي آمده‌ايم كه وضع گروگانها را از نظر خودمان براي شما ØªØ´Ø±ÙŠØ ÙƒÙ†ÙŠÙ… Ùˆ به اتÙاق شما امكان مساÙرتتان را به كشور ديگري مورد بررسي قرار دهيم.»
«مطمئن هستم مي‌دانيد كه من مايلم آنچه از دستم برآيد براي كمك به كشور شما به منظور ØÙ„ بØران گروگانها انجام دهم. من نمي‌خواهم تاريخ مرا براي اين واقعة هولناك مقصر قملداد كني.»
«اعليØضرتا اجازه دهيد به صراØت بگويم مسئله‌اي كه ما در ايران داريم تا زمانيكه شما در ايالات متØده باقي بمانيد لاينØÙ„ خواهد ماند.»
«آقاي جوردن ممكن است اين Øر٠شما درست باشد Ùˆ ممكن است درست نباشد. آنچه شما Ùˆ رئيس جمهور بايد درك كنيد اين است كه اÙرادي كه گروگانها را اسير كرده‌اند كمونيستهاي ديوانه‌اي هستند كه براي ساليان دراز دشمنان من بوده‌اند. اينان بالاخره خميني را نيز از بين خواهند برد، همانطوريكه مرا از بين بردند. آقاي جوردن شما با اÙرادي منطقي طر٠نيستيد. بنابراين معيارهاي رÙتار معمولي در اين مورد كاربرد ندارد. من براي دوستي 37 ساله‌ام با مردم آمريكا سپاسگزارم Ùˆ مايلم در ØÙ„ اين مسئله گروگانگيري كمك كنم.»
«اعليØضرتا، مطمئناً با اين ارزشيابي شما نمي‌توانم اخلا٠نظر داشته باشم ولي ما بر اين اعتقاديم كه اگر اÙراد تندرو Ùˆ كمونيستها نتوانند ادعا كنند كه شاه براي آنكه دوباره به ايران مراجعت كند Ùعلا در ايالات متØده به سر مي‌برد، هرگونه شانسي براي ØÙ„ صلØ‌آميز اين بØران وجود داشته باشد دو چندان خواهد شد.»
شاه با بي‌Øوصلگي لبخند زد Ùˆ Ú¯Ùت: «يقيناً چنين چيزي Øقيقت ندارد. اينطور نيست آقاي جوردن؟»
«خير اعليØضرتا، چنين چيزي Øقيقت ندارد.»
آنگاه با Ù„Øني جدي Ú¯Ùت: «من آمادة سÙر به يك كشور ديگر هستم ولي به كجا مي‌توانم بروم؟»
كاتلر Ú¯Ùت: «اعليØضرتا، طي دوازده روز گذشته رئيس جمهور Ùˆ وزير خارجه از كشورهايي كه شما نسبت به آنها ابراز تمايل كرده‌ايد Ùˆ همچنين از كشورهاي ديگري كه اØتمال داشت Øر٠ما در آنها تأثير داشته باشد درخواستهايي كرده‌اند. متأسÙÙ… به اطلاع شما برسانم كه براي ما اختيار انتخاب Ù…Øل‌هاي مختل٠موجود نيست.»
«اطريش و سويس چطور؟»
«هيچكدام از اين دو كشور در Øال Øاضر آمادگي پذيرÙتن شما را ندارند.»
شاه با ناباوري پرسيد: «مطمئنيد؟»
«آري اعليØضرت. در چهل Ùˆ هشت ساعت گذشته سÙراي ما با وزراي خارجة هر دو كشور ملاقات كرده‌اند.»
شاه با صدائي آهسته Ùˆ اندوهبار Ú¯Ùت: «بايد اقرار كنم كه متعجب Ùˆ مأيوس شده‌ام. مثل اينكه هيچ‌كس مرا نمي‌خواهد.»
وسط ØرÙØ´ پريدم Ùˆ Ú¯Ùتم: «اعليØضرتا، اين Øقيقت ندارد. من هم‌اكنون از پاناما آمده‌ام. در آنجا با ژنرال عمر توريخوس صØبت كرده‌ام. او نه تنها آمادگي دارد بلكه مشتاق است از شما در كشور خود استقبال كند.» سعي مي‌كردم Ù„Øنم تشويق‌آميز باشد.
«آقاي جوردن اين دعوت بسيار Ù…Øبت‌آميز است ولي بايد اقرار كنم كه آگاهي من از آمريكاي لاتين، يا پاناما يا اين مرد، توريخوس، بسيار اندك است Ùˆ من يك كشور اروپايي را ØªØ±Ø¬ÙŠØ Ù…ÙŠâ€ŒØ¯Ù‡Ù….»
«ولي اعليØضرتا هيچ كشور اروپايي نيست كه آمادة‌ پذيرÙتن شما باشد. در Øقيقت متأسÙÙ… به اطلاع شما برسانم كه پاناما تنها كشور دنيا است Ù€ البته غير از مصر Ù€ كه ابراز تمايل كرده است شما را بپذيرد ولي از نقطه‌نظر Øكومت آمريكا رÙتن شما در Øال Øاضر به مصر به ØµÙ„Ø§Ø Ù†ÙŠØ³Øª Ùˆ ممكن است مشكلاتي براي رئيس جمهور سادات ايجاد كند.»
«نه من نمي‌خواهم دوست قديمي‌ام انور را با بار مسائل خودم دچار دردسر و اشكال كنم.»
«اعليØضرتا، از اينكه مجبورم اينقدر با صراØت صØبت كنم شرمنده‌ام ولي متأسÙانه ظاهراً در اين برهه از زمان تنها كشوري كه آمادة پذيرÙتن شما است پاناما است.»
Øالت بØØ« ما با ابراز همدردي شاه Ùوراً تغيير ياÙت. او Ú¯Ùت «آقاي جوردن، شما مرد جواني هستيد كه تلاش مي‌كنيد كاري را كه به شما Ù…Øول شده است انجام دهيد. نگران نباشيد كه با صراØت خود مرا مأيوس Ùˆ متأثر كنيد. پس از تجربياتي كه من Ùˆ خانواده‌ام اخيراً داشته‌ايم هيچ چيز ديگر نمي‌تواند مرا مأيوس كند.»
نمي‌دانستم چگونه پاسخ دهم. براي چند دقيقه همينطور ساكت نشستيم. شاه نگاهش را به زمين دوخته بود Ùˆ به نظر مي‌رسيد دارد بر خودش Ùˆ بر عواطÙØ´ مسلط مي‌شود. بالاخره سكوت را شكست Ùˆ Ú¯Ùت: «بسيار خوب، بايد واقعيت را بپذيرم. راجع به پاناما Ùˆ اين مرد توريخوس برايم صØبت كنيد.»
Ù†Ùس راØتي كشيدم. آنچه را در مورد پاناما Ùˆ تاريخش، Ùˆ مذاكرات اخير در مورد انعقاد قرارداد كانال مي‌دانستم برايش Ø´Ø±Ø Ø¯Ø§Ø¯Ù…. قبل از ترك پاناما، آمبلرموس كتاب جالبي نوشتة ديويد مك كالو را در مورد كانال پاناما به من داده بود كه به شاه بدهم. اين كتاب را به او دادم.
«از شما متشكرم. خيلي جالب است. ولي من شنيده‌ام كه توريخوس نمونة يك «ديكتاتور» آمريكاي جنوبي است.» او اين مطلب را در Øالي Ú¯Ùت كه كتاب را ورق مي‌زد.
يكه خوردم كه او از كلمة ديكتاتور كه به دÙعات در مورد خودش به كار رÙته بود استÙاده مي‌كند، ولي Øالت طنز اين مطلب ظاهراً از نظر او پنهان ماند. پاسخ دادم: «اعليØضرتا، به استثناي رئيس جمهور سادات، اØتمالاً ژنرال توريخوس جالب‌ترين Ùردي است كه ما از هنگام رياست جمهوري كارتر تا كنون ملاقات كرده‌ايم. مردي است كه آموزش رسمي زيادي نديده ولي بسيار زيرك Ùˆ عاقل است. در دهة شصت، او به رهبري گروهي از اÙسران جوان قدرت را در دست گرÙت. گرچه Ù€ مباني سياسي او را ارتش تشكيل مي‌داد ولي طي ساليان بعد او با قدمهايي كه برداشته كنترل دولت را به دست اÙراد غير نظامي سپرده است. كشورش كوچك است ولي خود وي در مسائل سياست خارجي در آمريكاي مركزي Ùˆ آمريكاي لاتين نقش Ùعالي دارد. Ùردي است تك‌رو Ùˆ اعمالش قابل پيش‌بيني نيست. در اثر ارتباطي كه ما با او داشته‌ايم، او را Ùردي مي‌شناسيم كه پاي‌بند ØرÙÙŠ است كه مي‌زند.»
Ù†Ùس عميقي كشيدم ولي سعي كردم طوري عمل كنم كه ØرÙÙ… توسط شاه قطع نشود Ùˆ همچنان دربارة توريخوس سخن Ú¯Ùتم: «در چند سال اخير، مخصوصاً پس از تصويب قرارداد كانال، او Øركات سريعي جهت آزادي Ùˆ دموكراسي كشورش انجام داده است Ùˆ كارهاي روزمره در زمينة كنترل Øكومت را به دست تكنوكراتها Ùˆ اقتصاددانهاي قابلي سپرده است.» همچنانكه اين كلمات را به زبان مي‌آوردم وسوسه شدم به شاه بگويم مردي را كه او ديكتاتور مي‌خواند كارهايي انجام داده است كه وي نيز با انجام آنها مي‌‌توانست رژيم خود را نجات دهد.
«آقاي جوردن، از ملاقات شما Ùˆ همچنين دعوت ژنرال براي رÙتن به پاناما قدرداني مي‌كنم ولي من مشكلات Ùˆ مسائل پزشكي Ùˆ امنيتي Ùˆ نيز مسئوليتهايي در برابر خانواده Ùˆ كاركنان خود دارم. براي من خيلي راØت است كه هم‌اكنون سوار يك هواپيما شوم Ùˆ به اطريش يا سويس پرواز كنم چون با اين كشورها Ùˆ رهبرانشان آشنا هستم. ولي اينكه يك روز ØµØ¨Ø Ø§Ø² خواب بيدار شوم Ùˆ بÙهمم تنها كشوري كه مي‌توانم به آن سÙر كنم كشوري است كه از آن هيچ اطلاعي ندارم چندان آسان نيست.»
«بله اعليØضرت. درك مي‌كنم.»
شاه رو به آرمائو كرد Ùˆ Ú¯Ùت: «رابرت، ما چگونه بايد اقدام كنيم؟»
آرمائو Ú¯Ùت: «اعليØضرتا، ما چند موضوع را بايد بررسي كنيم. در وهلة اول من مايلم با پزشكان شما ملاقات كنم Ùˆ مطمئن شوم كه تسهيلات پزشكي كاÙÙŠ براي درمان Ùˆ معالجه شما در پاناما وجود دارد.»
شاه سري تكان داد.
آرمائو ادامه داد: «دوم اينكه مايلم Ù…ØاÙظين خودمان به پاناما بروند Ùˆ مشخص كنند كه آيا مي‌توانيم جاي امن Ùˆ راØتي براي سكونت خانوادة سلطنتي در پاناما Ùراهم سازيم Ùˆ همچنين نقشي را كه دولت پاناما در تعيين ØÙاظت شما به عهده مي‌گيرد مشخص سازيم. بالاخره اميدوارم آقاي جوردن Ùˆ Øكومت آمريكا Øداقل اين تضمين را به ما بدهند كه در شرايط اضطراري بتوانيم مجدداً به ايالات متØده باز گرديم.»
Ú¯Ùتم: «مطمئنم دولت ما آماده است ضمانتهاي مطمئن Ùˆ معقولي به شما بدهد ولي Ùكر مي‌كنيد چقدر طول بكشد تا با پزشكان Ùˆ مأمورين امنيتي خود مشورت كنيد Ùˆ تصميم بگيريد؟» همينكه اين Øر٠را زدم Ùهميدم مرتكب اشتباهي شده‌ام. با ذكر اين جمله نشان داده بودم كه بيش از اندازه علاقه‌مند به انتقال شاه هستم Ùˆ به Øد كاÙÙŠ به سلامت Ùˆ امنيت وي توجهي ندارم.
آرمائو به تندي Ú¯Ùت: «هر چقدر طول بكشد! آيا ضرب‌الاجلي براي اينكار در ميان است Ùˆ آيا شما به اعليØضرت مي‌گوييد كه بايد آمريكا را هرچه زودتر ترك كنند؟»
به آرمائو خيره شدم. اØساس Øماقت مي‌كردم Ùˆ سعي داشتم عصبانيت خود را نشان ندهم. «به هيچ‌وجه رابرت. اگر اعليØضرت تصميم بگيرند به پاناما بروند ما مايليم كه اين كار بدون سر Ùˆ صدا Ùˆ به صورتي امن انجام شود. هر ساعتي كه بگذرد اØتمال اينكه رسانه‌هاي گروهي پي به اين موضوع ببرند بيشتر مي‌شود Ùˆ اين تنها مطلبي است كه مرا نگران مي‌كند.»
او رو به شاه كرد Ùˆ Ú¯Ùت: «اگر اعليØضرت اجازه بÙرمايند امروز ØµØ¨Ø Ù…ÙˆØ¶ÙˆØ¹ را با پزشكان شما در ميان خواهم گذاشت Ùˆ نتيجه را به Øضورتان گزارش خواهم كرد. اگر نظر آنها در مورد پاناما مثبت باشد ما مي‌توانيم با مأمورين امنيتي خود مذاكره كنيم.»
شاه Ú¯Ùت: «بسيار خوب من هم با ملكه صØبت خواهم كرد. او Øتماً سؤالهاي بسياري خواهد داشت.»
به نظر نمي‌رسيد كه شاه براي رÙتن عجله داشته باشد Ùˆ من اينقدر اØساس راØتي مي‌كردم كه با او به Ú¯Ùتگو بپردازم.
پرسيدم: «اعليØضرتا، شما تØولاتي را كه در Øال Øاضر در ايران رخ مي‌دهد چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟»
«آقاي جوردن، دلم مي‌خواست رئيس جمهور يا يك Ù†Ùر اين سؤال را شش ماه پيش از من كرده بود.»
نمي‌دانستم Ú†Ù‡ پاسخي بدهم Ùˆ به انتظار نشستم؛ به اين اميد كه او خود بØØ« را ادامه دهد.
پس از چند Ù„Øظه شاه به تØليل آشÙته‌اي از آنچه در ايران مي‌گذرد پرداخت. «كشور من در هرج Ùˆ مرج Ùرو رÙته است Ùˆ دارد از هم مي‌پاشد. خميني Ùˆ عمال او در Øال تخريب ايران هستند، نمي‌توانم به شما بگويم چقدر ناراØت شدم هنگامي كه در باهاما روزنامه‌هاي ØµØ¨Ø Ø±Ø§ برداشتم Ùˆ ديدم مرداني كه ساليان متمادي براي من در جهت بهبود كشور ايران كار كرده بودند اعدام شدند. مطمئنم اين موضوع قسمتي از گزارش Øقوق بشر كشور شما را تشكيل خواهد داد.» هنگام اداي اين موضوع Øالتي راضي Ùˆ كنايه‌آميز داشت. «اÙراد تØصيلكردة طبقة متوسط Ùˆ تكنيسينها در Øال ترك ايران هستند؛ توليد Ù†Ùت در Ø³Ø·Ø Ø¨Ø³ÙŠØ§Ø± نازلي است Ùˆ وضع آيندة اقتصاد كشور غم‌انگيز است. با Øضور شوروي در اÙغانستان در Øال Øاضر از آن ÙˆØشت دارم كه اكنون ايران رسيده باشد Ùˆ در دامن شوروي بيÙتد.»
پرسيدم: «اعليØضرتا، Ú†Ù‡ اتÙاقي اÙتاده است؟»
«آقاي جوردن، واقعاً نمي‌توانم توصيÙØ´ كنم. وقت زيادي داشته‌ام كه به اين موضوع بينديشم كه من Ú†Ù‡ كاري را مي‌توانستم به صورتي ديگر انجام دهم Ùˆ دولت شما Ú†Ù‡ كاري را مي‌توانست به گونه‌اي ديگر انجام دهد. براي من دشوار بود درك كنم كه رئيس جمهور شما از من Ú†Ù‡ انتظاري دارد. يك روز سÙير شما ساليوان را مي‌ديدم Ùˆ او اصرار مي‌كرد كه از خود خويشتن‌داري نشان دهم يا از من مي‌خواست با اÙرادي كه در صدد از بين بردن من هستند مذاكره كنم. گاهي در همان روز از برژينسكي به من پيغام مي‌رسيد كه نسبت به مخالÙين با خشونت اقدام كنم. همچنانكه مي‌دانيد آقاي جوردن، اعلاميه‌هاي علني رئيس جمهور Ùˆ موضع وي بين رÙع Øمايت از نظام پادشاهي Ùˆ شك Ùˆ ترديد نسبت به قدرت من در جهت رهبري كشورم در نوسان بود.» مكثي كرد تا نيروي خود را تجديد كند Ùˆ سپس سخن خود را دنبال كرد. «اگر قرار بود اين كار را دوباره بكنم Ù…Øكم‌تر مي‌ايستادم. ايران ارزش آن را دارد كه برايش بجنگيم Ùˆ من بايد اين جنگ را رهبري مي‌كردم. اگر اين كار را كرده بودم امروز بر تخت طاووس نشسته بودم Ùˆ مجبور نبودم مثل جنايتكارها دزدانه دور دنيا بچرخم.»