چكيده
سيزدهم آبان 1358 نماد استكبارستيزي و عدم پذيرش سلطه از سوي مردم ايران و رهبران انقلاب به شمار ميآيد. اين روز به عنوان نماد شكست امپرياليسم و سلطه بيگانگان و استعمارگران محسوب ميشود. به همين دليل از سوي امام اين روز به عنوان «انقلاب دوم» نامگذاري شد. از آن تاريخ واژگان و مفاهيمي از جمله «استكبارستيزي»، «مرگ بر آمريكا» و... در ادبيات سياسي ايران رايج شد. رويداد سيزدهم آبان 1358 و به طور كلي استكبارستيزي مردم ايران نشأت گرفته از نوع روابط كشوري استعمارگر به خصوص آمريكا با ايران در طول دو سده گذشته ميباشد. به عبارت ديگر استكبارستيزي مردم ايران عليه كشورهاي امپرياليستي به خصوص آمريكا در واكنش به روابط تاريخي اين كشورها با ايران، نوع روابط آمريكا با نظام پهلوي، سياست آمريكا در قبال انقلاب اسلامي، ادامه سياستهاي خصمانه آمريكا عليه جمهوري اسلامي، ماهيت ديني انقلاب اسلامي و... ميباشد.
مقدمه
بدون شك سيزدهم آبان يكي از مهمترين و سرنوشتسازترين روزهاي انقلاب اسلامي و تاريخ معاصر به شمار ميآيد. اين روز بيانگر شكست هژموني و هيمنه آمريكا درسطح جهاني، تحقق عيني عدم پذيرش هرگونه استعمارگري و سلطهگري از سوي ايران و نماد روابط خارجي نوين ايران است. با توجه به اهميت اين حادثه بود كه امام ضمن تأييد تسخير سفارت آمريكا از سوي دانشجويان از آن به عنوان «انقلاب دوم» ياد كردند. به عبارت ديگر اگر 22 بهمن 1357 روز پيروزي بر استبداد بود، روز سيزدهم آبان به مفهوم روز غلبه بر امپرياليسم و استعمار قلمداد شد. از آن تاريخ به بعد مفاهيم و واژگان نويني در ادبيات سياسي ايرانيان همچون «مرگ بر آمريكا»، «استكبارستيزي»، «شيطان بزرگ» رايج شد. به عبارت ديگر اين حادثه زبان سياسي ايرانيان را دچار تغيير و تحول كرد. اما سئوال اساسي در اين ارتباط اين بوده و هست كه بسترها و خاستگاههاي استكبارستيزي ايرانيان نسبت به آمريكا در چه مسائلي نهفته است؟ و شعار «مرگ بر آمريكا» بيانگر چه موضوعات و مسائلي از سوي ايرانيان ميباشد؟ زمينههاي دشمني و نفرت ايرانيان از ايالات متحده آمريكا با توجه به كدام تحولات تاريخي و وقوع انقلاب اسلامي تكوين يافته است؟ و سئوال آخر و اساسي اين كه تسخير لانه جاسوسي آمريكا واكنشي به كدام سياستها و اقدامات آمريكا بود؟ اين نوشتار به دنبال پاسخ به چنين سئوالاتي ميباشد.
بررسي تاريخي روابط ايران و آمريكا
براي درك درست و دقيق نفرت مردم ايران نسبت به آمريكا بايد به تاريخ روابط اين كشور با ايران پرداخت. به طور كلي در يك نگاه ميتوان روابط دو كشور ايران و آمريكا را به چهار دوره تقسيم كرد:
1. شروع (1262 ه ش) تا 1320؛ دوره سياست انزواگرايي آمريكا يا سلطه دكترين مونروئه بر سياست خارجي آمريكا.
2. 1320 تا 1332؛ نفوذ پنهان آمريكا در ايران.
3. 1332 تا 1357؛ ايجاد يك حكومت سلطهپذير در ايران و يا حاكميت آمريكا بر سياستهاي داخلي و خارجي ايران.
4. 1357 تاكنون؛ روابط سرد و خصمانه بين دو كشور.
1. شروع 1262 ه ش تا 1320
سياست خارجي هر كشوري بر مبناي منافع ملي آن صورت ميگيرد. به عبارتي، ستاره راهنماي سياست خارجي هر كشوري منافع ملي است و به همين دليل هم كشورها در سياست خارجي نه دوست دائمي دارند نه دشمن دائمي. روابط ايران و آمريكا در طول تاريخ فراز و نشيبهاي بسيار زيادي داشته است. گرچه در سال 1262، اولين نمايندة سياسي آمريكا وارد تهران شد، با اين وجود شروع روابط دو كشور به گونهاي بود كه آمريكا اهميت چنداني به مناطق ديگر جهان به جز قاره آمريكا نميداد و به همين دليل روابط دو كشور از ابتدا تا سال 1320 اهميت چنداني نداشت. ولي روابط غيردولتي از جايگاه ويژهاي برخوردار است. در اين دوره هيأتهاي اقتصادي آمريكايي بنا به درخواست ايران براي بهبود وضعيت اقتصادي وارد كشور شدند، ليكن نتيجه عملكرد آنها مطلوب نبود؛ چرا كه با كارشكنيهاي عوامل داخلي و خارجي از جمله روسيه و انگلستان مواجه شدند.
از طرفي گروههاي تبشيري آمريكايي براي ترويج مذهب پروتستان به ايران آمدند كه نتوانستند موفق باشند. اما گروههاي آموزشي و پزشكي آمريكائيان، خدماتي به ايرانيان ارائه كردند كه همين ارائه خدمات باعث شد نگرش ايرانيان نسبت به آمريكا متفاوت از كشورهاي استعماري همانند انگلستان و روسيه باشد. مردم ايران تصور ميكردند كه اين گروهها فرستاده دولت آمريكا هستند. البته عامل اصلي نگرش متفاوت ايرانيان نسبت به آمريكا، سياستهاي استعماري و سلطهطلبانه كشورهاي روسيه و انگلستان در ايران بود. نكته ديگر در زمينه اين هيأتها اين است كه آنها نگرشي منفي نسبت به اسلام و به خصوص مذهب تشيع داشتند. اين مسئله در خاطرات آنها كاملاً مشهود است و با همين نگرشها و طرز تفكرات به آمريكا بازميگشتند و نظريات خود را در مورد ايرانيان براي مردم آمريكا بيان مينمودند. بنابراين شكلگيري روابط دو كشور بيشتر به صورت غيررسمي بوده است.
2-1320 تا 1332؛ مداخلات پنهاني آمريكا در امور ايران
جنگ جهاني دوم تغييرات اساسي در عرصة جهان به وجود آورد، به گونهاي كه ميتوان گفت روابط بينالملل و سياست خارجي همه كشورها تغيير اساسي يافت. اين جنگ باعث افول قدرت كشورهاي استعمارگر از جمله فرانسه و انگلستان شد و دو ابرقدرت جديد يعني ايالات متحدة آمريكا و شوروي در عرصه جهاني پديد آمدند كه در حقيقت اين كشورها جايگزين قدرتهاي پيشين جهاني شدند و جهان دو قطبي يعني دو بلوك غرب و شرق به وجود آمد كه در اين جهان جديد يا در حقيقت تقسيمبندي نوين از قدرتهاي جهاني سياستهاي خارجي همة كشورها دگرگون شد. نفت بيش از گذشته اهميت يافت و در نتيجه كشورهاي داراي نفت عرصه تاخت و تاز كشورهاي صنعتي قرار گرفتند. همچنين مسئله گسترش كمونيسم يا جلوگيري از گسترش آن تأثير بسيار زيادي بر سياست خارجي همه كشورها به خصوص شوروي و آمريكا بر جاي گذاشت و بالطبع كشورهايي كه در همسايگي شوروي يعني بزرگترين كشور كمونيست جهان بودند بيش از ساير كشورها تحتتأثير مسائل بينالمللي قرار گرفتند. از طرف ديگر ايجاد رژيم صهيونيستي تأثير بسيار زيادي بر سياست خارجي آمريكا در خاورميانه بر جاي گذاشت و با توجه به اين تغييرات، آمريكا سياست پيشين خود را كنار گذاشته و وارد عرصه نظام بينالملل شد. در نتيجه اين تحولات، روابط دو كشور ايران و آمريكا گسترش يافت و مداخلات آمريكا در ايران بسيار زياد شد، البته برخي از اين مداخلات به صورت پنهاني بود. برخي از تحليلگران اعتقاد دارند كه آمريكا در همين دوره اعتقاد به حكومت فردي در ايران داشته است. چرا كه منافع اين كشور در ايران و منطقه چنين چيزي را اقتضا ميكرده است. با اين حال روابط دو كشور در اين دوره در سطح بالايي نبود، اما در اين برهه زماني حوادثي در ايران رخ داد كه با توجه به جهتگيري آمريكا نسبت به اين حوادث نگرش اوليه ايرانيان نسبت به آمريكا تداوم يافت، اين موضوع در خصوص مسئله آذربايجان و دفاع آمريكا از ايران كاملاً هويدا بود. به تدريج كه جهان دچار تغييرات شده و آمريكا نيز دخالت خود را در ايران افزونتر نمود، نگرش منفي ايرانيان به آمريكا افزايش يافت. 28 مرداد 1332 نشانة آشكاري از دخالت آمريكا در امور ايران بود كه بعد از اين، تاريخ روابط دوكشور تغييري اساسي يافت.
3. روابط ايران و آمريكا از 1332 تا 1357
با رخداد كودتاي 28 مرداد 1332 روابط دو كشور ايران و آمريكا كاملاً تغيير كرد. آمريكا با اين اقدام در حقيقت نگرش مردم ايران نسبت به خود را تغيير داد. آمريكا با انجام اين كودتا موجب سرنگوني حكومت ملي در ايران شده و يك حكومت ديكتاتوري را در ايران به وجود آورد و تا سال 1357 نيز به طور همهجانبه از آن حمايت كرد. در حقيقت آمريكا به انجام اين كودتا سلطة همهجانبه خود را بر ايران تثبيت كرده و جانشين انگلستان در ايران شد. آمريكا حكومت دستنشانده اي را در ايران به وجود آورد كه تا سال 1357 مجري و حافظ منافع سياستهاي اين كشور در ايران و منطقه بود.
آمريكا در اين دوره در كليه مسائل ايران دخالت ميكرد و تغييرات انجام شده در ايران مانند اصلاحات ارضي، در راستاي خواست و منافع آمريكا بود. آمريكا در اين دوره قدرت نظامي و امنيتي نظام پهلوي را افزايش داد و از سياستهاي سركوبگرايانه و استبدادي نظام پهلوي حمايت نمود. در حقيقت آمريكا در اين دوره در كليه امور داخلي ايران اعم از سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي دخالت ميكرد. در اين دوره نيروهاي مخالف نظام پهلوي با حمايت آمريكا سركوب ميشدند. آمريكا با توجه به پيشبرد منافع ملي خود در خاورميانه و ايران هيچگونه اهميتي به مسئله دموكراسي و جلوگيري از كاهش استبداد و ديكتاتوري نظام پهلوي انجام نداد. بازارهاي ايران به طور همهجانبهاي در اختيار جهان غرب قرار گرفت. روابط دو كشور آنچنان مستحكم و نزديك بود كه آمريكا از سال 1350 به بعد بخشي از پرسنل فارسي زبان سفارت خود را از ايران خارج كرد. به عبارتي، از طرفي آمريكا آنچنان به دوام و ثبات نظام پهلوي مطمئن بود و از طرف ديگر چنان درگير مسائل بينالمللي به خصوص مسائل اعراب و اسرائيل و آسياي جنوب شرقي شده بود كه ديگر اهميتي براي بررسي تحولات داخلي ايران قائل نبود و نتيجه اين غفلت، عدم پيشبيني تحولات سياسي - اجتماعي و فرهنگي ايران بود.
به طور كلي ايالات متحده در اين دوره هيچگونه اهميتي به نيروهاي اپوزيسيون اعم از حزبي، مذهبي و دانشگاهي ايران نداد. به گونهاي كه ميتوان گفت، سياست «پهلويگرايي» بر سياست خارجي آمريكا حاكم بود، و اين مسئله از سال 1350 به بعد بسيار گسترش يافت. در اين دوره كارشناسان سياسي آمريكا به طور علمي و واقعبينانه به بررسي تحولات ايران نپرداخته و صرفاً بر مبناي اطلاعاتي كه از طريق بعضي افراد طرفدار نظام به آنان داده ميشد به بررسي وضعيت ايران ميپرداختند. شايان ذكر است كه همين وضعيت در خود آمريكا نيز وجود داشت. اما از 1355 به بعد، اين وضعيت تا حدودي تغيير يافت. با روي كار آمدن جيمي كارتر در آمريكا سياست خارجي اين كشور نسبت به ايران در ابتدا تغييري نسبي يافت، ولي بعد از مدت كوتاهي سياست گذشته آمريكا مجدداً دنبال شده و در حقيقت با شروع تحولات انقلابي در ايران باز هم سياست آمريكا بر اساس پهلويگرايي اعمال گرديد. با شروع تحولات انقلابي در ايران، آمريكا دچار سياستهاي دوگانهاي شد و در درون دولت كارتر اختلاف به وجود آمد. گروهي به رهبري برژينسكي مشاور امنيت ملي دولت كارتر اعتقاد داشتند كه آمريكا از نظام پهلوي حمايت كند و اين نظام بايد به سركوب مخالفين بپردازد و به عبارتي، سياست سركوبگرايانه را پيشنهاد مينمودند. اما گروه دوم شامل كساني مثل سايروس ونس، وزير امور خارجه وقت آمريكا و همين طور ويليام ساليوان سفير وقت آمريكا در ايران، اعتقاد داشتند كه نظام پهلوي بايد تغييراتي در ايران به وجود آورده و به روش مسالمتآميز با انقلابيون برخورد كند و دولت آمريكا نيز نبايد از سياستهاي خشونتآميز نظام پهلوي حمايت كند و بايد اين نظام را وادار به ايجاد تغييراتي در ايران نمايد. اگر چه اين سياست دوگانه در دولت آمريكا ارائه شد اما در عمل نظر برژينسكي اجرا شد. به عبارتي آمريكا از سياست سركوبگرايانه نظام پهلوي حمايت كرد و حتي فرستادن ژنرال هايزر در راستاي دفاع از رژيم و جلوگيري از تحولات انقلابي در ايران بود.
با چنين نگرشي كه آمريكا نسبت به انقلاب اسلامي داشت طبيعي بود كه رهبران انقلاب و به طور كلي جامعه ايران يك نگرشي منفي نسبت به آمريكا پيدا كنند و به سياستها و اقدامات اين كشور به ديده ترديد و سوءظن بنگرند. با وجود اين مسائل، نظام ج.ا.ا روابط خود را با آمريكا قطع نكرد؛ ولي خواهان آن شد كه اين كشور روابط جديدي را با ايران آغاز كند. بنابراين ميتوان گفت كه نگرش بدبينانه ايرانيان نسبت به آمريكا نشأت گرفته از سياستهاي گذشته آمريكا نسبت به ايران بوده است.
4. دلايل تأثيرگذار بر روابط خصمانه ايران و آمريكا و تسخير لانه جاسوسي
دلايل تاريخي يا بستر و خاستگاههاي بلندمدت
1) سرنگوني حكومت دموكراسي در ايران (كودتاي 28 مرداد 1332)
2) حمايت از ديكتاتوري و استبداد نظام پهلوي
3) استعمار اقتصادي ايران با توجه به مسئله نفت، فروش تسليحات، مخالفت با ايجاد تأسيسات و صنايع مادر در ايران
4) حمايت از نظام پهلوي جهت سركوب نيروي اجتماعي يا به عبارت ديگر ممانعت از شكلگيري و تكوين دموكراسي در ايران
5) عدم توجه دولت آمريكا به تحولات اجتماعي ايران و همينطور نيروهاي قدرتمند در ايران به خصوص مذهب و روحانيت در ايران
6) تجهيز و مسلح كردن نظام پهلوي جهت سركوب مخالفين
7) دخالت آمريكا در روند ممانعت از پيروزي انقلاب اسلامي
- حمايت از نظام پهلوي جهت سركوب انقلابيون
- عدم ارتباط منطقي آمريكا با رهبران انقلاب به خصوص امام
دلايل كوتاهمدت تسخير لانه جاسوسي آمريكا
- تلاشهاي همهجانبه آمريكا براي سرنگوني نظام انقلابي ايران
- حمايت از مخالفين انقلاب و همچنين مقامات نظام گذشته (پهلوي) به ويژه نظاميان بلندپايه فراري
- تلاش در جهت منزوي كردن ايران در عرصه جهاني
- ادامه روند سياست پهلويگرايي آمريكا
- راه دادن شاه مخلوع به خاك آمريكا
- عدم توجه آمريكا به خواستههاي دولت انقلابي ايران
- درك نادرست آمريكا از مسائل مطروحه در انقلاب اسلامي ايران