444 روز گروگانگيري به روايت يكي از گروگانها
گزارش زير مصاØبه« جان ليمبرت » از گروگانهاي لانه جاسوسي بامجله « شهروند امروز » است كه با هم مي خوانيم : * شما یكی از دیپلمات‌های آمریكایی هستید كه در جریان اشغال سÙارت آمریكا در تهران توسط دانشجویان خط امام به گروگان گرÙته شدید. با این Øال می‌خواهم بدانم اساسا سابقه Øضور شما در ایران به Ú†Ù‡ زمانی برمی‌گردد Ùˆ خاطراتی كه از آن دوران دارید چیست؟- برای اولین بار در سال 1962 بود كه به ایران سÙر كردم. در آن زمان دانشجوی دانشگاه بودم Ùˆ پدرم در سازمان برنامه‌ریزی اصل 4 ترومن در تهران كار می‌كرد. پدر Ùˆ مادرم در تهران زندگی می‌كردند Ùˆ من برای دیدن آنها در تابستان 1962 به ایران رÙتم. آن زمان چیز زیادی از این كشور نمی‌دانستم اما دو ماه را در تهران، شیراز Ùˆ اصÙهان سپری كردم Ùˆ از همین جا بود كه Ø´ÛŒÙته ایران شدم. از این رو دوره‌های زبان Ùارسی را در موسسه «ایران‌و‌آمریكا» گذراندم. اتÙاقی كه همزمان با این مساله اÙتاد این بود كه مادرم در آن زمان در مدرسه‌ای كه بعدها به نام مدرسه Ùعالیت‌های اجتماعی نامگذاری شد تدریس می‌كرد Ùˆ مدیریت آن مدرسه را نیز ستاره ÙرمانÙرماییان بر عهده داشت. بعدها Ùهمیدم كه یكی از شاگردانش خواهر همسر آینده من است. البته در آن زمان من هیچ تصمیمی برای ازدواج نداشتم به همین دلیل به آمریكا برگشتم Ùˆ دوره‌های آموزشی مربوط به «خاورمیانه Ùˆ Ùرهنگ» را در دانشگاه هاروارد گذراندم.آن روزها دكتر «همیلتون گیب» یكی از مطرØ‌ترین چهره‌های هاروارد بود. از این رو دوره‌های زبان عربی را هم سپری كردم. پس از پایان دوره‌های آموزشی به نیروهای ØاÙظ ØµÙ„Ø Ù¾ÛŒÙˆØ³ØªÙ… . برای ورود در این نیرو Ùˆ در ابتدا معمولا از شما می‌پرسند كه Ú†Ù‡ منطقه‌ای را برای انجام ماموریت خود انتخاب می‌كنید. من خاورمیانه را انتخاب كردم كه آن زمان به معنی ایران، تركیه Ùˆ قبرس بود. به این منظور به خصوص هم دوره آموزشی مربوطه را در تابستان 1964 Ùˆ در دانشگاه میشیگان سپری كردم. از جمله می‌توانم بگویم خانم «ادن‌‌نابی» (كه بعدها با پروÙسور ریچارد Ùرای ایرانشناس ازدواج كرد) در گروه ما بود، اما در آن زمان برای ورود به ایران، ایرانی‌ها به او ویزا ندادند. او Ùردی آشوری مذهب بود كه در ایران به دنیا آمده بود اما من ویزا گرÙتم . از این رو من به سنندج مركز استان كردستان رÙتم Ùˆ در آنجا برای دو سال زبان انگلیسی تدریس می‌كردم. پدر همسرم در آن شهر پزشك بود. همسرم آن روزها در تهران تدریس می‌كرد اما پس از مدتی به شهر خودش منتقل شد. سرانجام در دبیرستانی در تهران با هم مشغول تدریس شدیم. در ایران آن زمان خواندن زبان انگلیسی برای شش سال تØصیلی قبل از دانشگاه الزامی بود. البته همسرم تربیت‌بدنی تدریس می‌كرد Ùˆ در همان دبیرستان بود كه برای اولین بار همدیگر را ملاقات كرده Ùˆ در سال 1966 ازدواج كردیم Ùˆ در همان سال ایران را ترك كردیم Ùˆ به آمریكا بازگشتیم. در آن زمان در كمبریج زندگی می‌كردیم Ùˆ من دوره دكترای تاریخ خاورمیانه را در كنار ریچارد Ùرای Ùˆ منوچهر مهندسی می‌گذراندم. آنماری شیمل هم همدوره ما بود. با اینكه در Ùقر به سر می‌بردیم اما شراÙتمندانه زندگی می‌كردیم در Øالی كه آن زمان كمبریج بسیار سرد Ùˆ تاریك بود اما زندگی در آینده به عنوان یك Ùارغ‌التØصیل مزایای خود را داشت. یادم هست كه آن روزها دلم برای ایران خیلی تنگ شده بود Ùˆ می‌خواستم برگردم. سرانجام در بهار 1968 امتØانات دوره دكترا را با موÙقیت سپری كردم.* Ùرزندان شما در كجا به دنیا آمدند Ùˆ آشنایی آنها با زبان Ùارسی تا Ú†Ù‡ Øد است؟- همسرم پروانه سه زبان Ùارسی، كردی Ùˆ انگلیسی را به خوبی صØبت می‌كند Ùˆ ما هم اغلب به زبان Ùارسی صØبت می‌كنیم. بچه‌ها هم به زبان‌های Ùارسی Ùˆ انگلیسی آشنا هستند. دخترمان در سال 1969 در تهران به دنیا آمد Ùˆ در Øال Øاضر در كالج كوئین جامعه‌شناسی تدریس می‌كند. پسر‌مان هم در سال 1971 در شیراز به دنیا آمد.* شما بعد از این دوباره به ایران بازگشتید. چرا؟- اساسا می‌توانم بگویم خاورمیانه من را جذب خودش كرده بود. نه Ùقط غذا Ùˆ یا مناظر Ùˆ چشم‌اندازهای آن مدنظرم بود بلكه بالاتر از آن، همه مردم این منطقه ویژگی‌هایی داشتند كه مرا جذب می‌كردند. « تری اودانل» كه بعدها با هم دوست شدیم می‌گÙت ایرانی‌ها شباهت بسیار زیادی به ما دارند. پیوندها Ùˆ دوستی‌های آنان قوی‌تر است Ùˆ صمیمیت Ùˆ Ùضای دوستانه بیشتری میان ایرانی‌ها برقرار است. مثل دیگر جوامع خاورمیانه‌ای خانواده نقش بسیاری مهمی در ایران ایÙا می‌كند، در جامعه ما جنبه‌ها Ùˆ ارزش‌های انسانی بسیار كمرنگ شده است. ما در آمریكا كمتر با هم در ارتباط هستیم. در ایران اینگونه نیست. Ùكر می‌كنم دلیل اصلی بازگشتم، مردم ایران بودند.*شما به ایران كه بازگشتید به شیراز رÙتید؟ چرا به این شهر رÙتید؟ از خاطرات خود در این شهر بگویید.- در سال 1968 دوباره به ایران رÙتیم. این بار مقصدم شیراز بود. به دلیل تØقیق برای پایان‌نامه Ùˆ نیز دعوت موسسه آسیای شیراز به این شهر سÙر كردم. در این موسسه قدیمی كه زیرمجموعه دانشگاه شیراز بود دكتر هوشنگ نهاوندی Ùˆ دكتر Ùرهنگ مهر Øضور داشتند Ùˆ مدیریت آن را نیز دكتر «آرتوراوپهام پوپ» عهده‌دار بود. آن روزها زندگی چندان پرهزینه نبود. پروانه در دبیرستان تدریس می‌كرد. او در دانشسرای عالی در خیابان روزولت تهران تربیت‌بدنی خوانده بود. همچنین در آن زمان زنان زیادی نبودند كه مدرك لیسانس داشته باشند. پس از چند ماه كار تدریس من در دانشگاه آغاز شد. در اواخر دهه 1960 درآمد هر دوی ما تقریبا چهار هزار تومان در ماه بود Ùˆ زندگی خوبی داشتیم. در كوچه دژبان در خیابان زند زندگی می‌كردیم توجه داشته باشیم كه در ایران آن روزها كرایه تاكسی 5 تا 10 ریال بود. زندگی راØتی داشتیم Ùˆ چهار سال در آن Ù…Øله زندگی كردیم. البته در این دوران چندان در به پایان بردن كتاب « بازسازی شیراز در قرن چهارده» كه مربوط به دوران زندگی ØاÙظ بود، موÙÙ‚ نبودم. به دانشگاه بازگشتم تا دوره دكترا را تكمیل كنم. می‌دانستم كه Ùعالیت‌های آكادمیك زیادی پیش رو دارم. بسياری از دوستان ما دانشگاهیانی مثل دكتر دهقان Ùˆ دكتر قربان بودند. دوره دكترایم را در سال 1973 به پایان رساندم. دكتر اسماعیل عجمی پس از پایان دوره دكترا به من Ú¯Ùت كه دانشگاه كمبریج Øاضر است هزینه بلیت سÙرهایت را تقبل كند تا من به عنوان عضو دائم دانشگاه پهلوی (دانشگاه شیراز) در این دانشگاه Øضور داشته باشم Ùˆ دپارتمان تاریخ را در دانشگاه پهلوی تاسیس كنم. با این Øال پس از پایان دوره دكترا تصمیم گرÙتم به شیراز برنگردم. از این رو به مسوولان دانشگاه شیراز Ú¯Ùتم Øالا كه قرار نیست دوباره به آنجا برگردم تمام هزینه‌های سÙرهایم را بازخواهم گرداند اما آنها قبول نكردند. اÙرادی بسیار دوست‌داشتنی Ùˆ بامØبت بودند. با پایان دوره دكترا نزد دكتر Ùرای، كه از او مشاوره می‌گرÙتم بازگشتم Ùˆ در مورد آینده شغلی‌ام از او راهنمایی خواستم . اما دكتر Ùرای هم با لبخند در جوابم Ú¯Ùت: «هیچ Ùرصت شغلی ندارم Ùˆ در آینده هم نخواهم داشت.» * از اینجا بود كه وارد وزارت امور خارجه شدید. اولین ماموریت شما چگونه شكل گرÙت. با توجه به اینكه تاریخ خوانده بودید ØŒ Ú†Ù‡ ماموریت‌هایی بر عهده شما بود؟- در آزمون خدمات Ùˆ ماموریت‌های خارجی شركت كردم. دو انتخاب پیش رویم بود یا در بخش خدمات خارجی وزارت خارجه آمریكا مشغول به كار می‌شدم Ùˆ یا به عنوان پروÙسور دستیار به دانشگاه شیراز می‌رÙتم. از این رو در ژوئن 1973 به اداره خدمات خارجی وزارت خارجه آمریكا پیوستم. به مدت 33 سال در این اداره خدمت كردم Ùˆ در این مدت به مناسبت‌های مختلÙÛŒ در بسیاری كشورها از جمله ایران، امارات متØده عربی Ùˆ دیگر كشورها مشغول شدم اما در آن زمان كه ابتدای كارم بود نمی‌خواستم در ایران خدمت كنم. به این دلیل كه دوره دكترین نیكسون – كارتر بود Ùˆ من علاقه‌ای به سیاست‌های آمریكا در ایران نداشتم. در عوض تقریبا سه سال در امارات متØده عربی كار كردم Ùˆ پانزده ماه هم در تونس به یادگیری زبان عربی پرداختم. هجده ماه هم در عربستان Øضور داشتم. اوایل سال 1979 Ùˆ در آستانه سقوط شاه داوطلب سÙر Ùˆ خدمت در ایران شدم Ùˆ در آگوست 1979 در سÙارت آمریكا در تهران كارم را شروع كردم.* در آن زمان وضعیت ایران چگونه بود؟ آیا این وضعیت سبب شد كه ترغیب شوید به ایران بروید یا مساله دیگری عامل تصميم گيري شما بود؟ اساسا چرا چنین تصمیمی گرÙتید؟- كنجكاوی داشتم. چیزهایی در Øال تغییر بود. ما هم مثل شما تصور می‌كردیم این تغییرات برای ایران Ùˆ آمریكا بسیار بزرگ خواهد بود Ùˆ این تغییرات بزرگ در ذهن همه ما تغییراتی عجیب Ùˆ البته دوستانه بود. آمریكا Ùˆ شاه رابطه بسیار نزدیكی با هم داشتند Ùˆ با Øمایت آمریكا بود كه تاج Ùˆ تخت شاه ØÙظ شده بود. شاه كاری را انجام می‌داد كه آمریكا از او می‌خواست. از این رو ایران چیزی Ùراتر از یك هم‌پیمان آمریكا بود. اما مردم كشوری كه او شاهش بود چنین چیزهایی را دوست نداشتند Ùˆ نمی‌خواستند. از این رو در ایران نارضایتی وجود داشت. در مجموع مردم با سیستم موجود همراهی نمی‌كردند. این اØساس وجود داشت كه انگار همه چیز بر ÙˆÙÙ‚ مراد نیست Ùˆ یك جای كار می‌لنگد. خطرات زیادی وجود داشت Ùˆ اعلامیه‌های مختلÙÛŒ پخش می‌شد. اعتراضاتی بود كه در ابتدا اكثر آنها زیرزمینی صورت می‌گرÙت. Ùساد به خصوص در میان خانواده سلطنتی Ùˆ اطراÙیانشان كاملا قابل مشاهده بود. انتخاب ریچارد هلمز به عنوان سÙیر آمریكا در ایران اقدامی سمبلیك بود كه مورد استقبال ایران قرار نگرÙت به خصوص كه پیش از آن هلمز ریاست سازمان سیا را بر عهده داشت. در این رابطه آمریكایی‌هایی كه با آنها صØبت می‌كردم نظرات متÙاوتی داشتند. از سوی دیگر شاه هم در ایران به یك دكور تبدیل شده بود Ùˆ Ùساد Ùˆ تباهی بسیاری دیده می‌شد. آمریكایی‌های Ù…Øدودی بودند كه متوجه این نكته شده بودند اما ایرانی‌ها به خوبی آن را می‌Ùهمیدند. همچنین شاهد Øملاتی به دانشگاه‌ها بودم. به خاطر می‌آورم كه یكی از دانشجویانم در Øال ساخت بمب دستی خودش را منÙجر كرد.* شما به عنوان دیپلمات آمریكا در سÙارت این كشور به گروگان گرÙته شدید. به عنوان گروگان در آن مقطع Ú†Ù‡ اØساسی داشتید؟ از سویی عملكرد دولت موقت در این ماجرا را چگونه دیدید؟- بØران گروگانگیری باعث شد تصویر دیگری در مقابلم قرار گیرد. نمی‌توانستم این تصویر جدید را قبول كنم. به نظرم آنها آدم‌های دیگری شده بودند كه انگار تا به Øال ندیده بودم‌ . جامعه پر از Øس كینه Ùˆ تنÙر بود، جنگ طبقاتی میان نخبگان تØصیلكرده Ùˆ مردم عادی جریان داشت. از آگوست تا نوامبر 1979 در تهران بØران پر از چالش دوران ماموریتم را تجربه كردم. چهارده ماه از بدترین روزهای عمرم بود در Øالی كه بØث‌ها Ùˆ مناظرات باز در كشور جریان داشت. در روزهای اول انقلاب اوضاع خیلی خوب بود.سركوب Ùˆ اختناق تمام شده بود Ùˆ همه روزهای جالبی را در بهار آزادی تجربه می‌كردیم. وضعیت می‌توانست به (بهشت) تبدیل شود اما برای ما به شكل دیگری پیش رÙت. ویلیام سولیوان سÙیر آمریكا در ایران اوایل سال 1979 تهران را ترك كرد Ùˆ كاردار سÙارت بروس لینگن بود كه در آوریل – Ù…ÛŒ همان سال منصوب شده بود. مشكلاتی وجود داشت كه قبلا ندیده بودم. ایران زمان شاه شكل دیگری بود. Øس مي كرديم اÙÙ‚ اطمینان‌بخشی در پیش رو نداریم. چهارم نوامبر 1979 دانشجویان كنترل سÙارت را در اختیار گرÙتند. در 22 اكتبر همین سال شاه اجازه ورود به آمریكا را یاÙت. از سوی آمریكا این ژستی بشردوستانه اما در آن شرایط اØمقانه بود. هیچ‌كدام از ایرانی‌ها این اقدام را انسان‌دوستانه تÙسیر نكردند Ùˆ تاریخ روابط دو كشور هم تÙاوتی با این نظر مردم نداشت. پیش از این ما پیامی به وزارت خارجه آمریكا Ùرستادیم مبنی بر اینكه در تهران هیچ مراقبت Ùˆ ØÙاظتی از ما صورت نمی‌گیرد. به آنها Ú¯Ùتیم كه دولت موقت قدرتی برای مراقبت از ما ندارد. اما پاسخی كه دریاÙت كردیم بسیار بد بود. در واقع Ú¯Ùتند: (بسوز Ùˆ بساز) آنها می‌گÙتند: كاری نداریم كه Ú†Ù‡ می‌گویید Ùˆ كارمان را باید تØت هر شرایطی انجام دهیم. البته جیمی كارتر در این میان تنها Ùرد تصمیم‌گیرنده بود كه كسی را نداشت. از این رو مشاورانش او را ترغیب كردند كه اجازه دهد شاه وارد آمریكا شود، سایروس ونس مخال٠این كار بود اما بعدا نظرش را تغییر داد. بیستم اكتبر كارتر خودش را تنها در میان مشاورانش دید. از نظر استراتژیك اجازه ورود دادن به شاه اقدامی بسیار خطرناك برای آمریكا بود. همان‌طور كه ایرانی‌ها می‌گویند: (سیاست پدر Ùˆ مادر نداره) آن زمان ما نیز در ایران در Øال نادیده گرÙته شدن بودیم. بارها از آمریكا به ما می‌گÙتند كه « روز خوبی داشته باشید» اما Ùكر می‌كردم همه ما در ایران خواهیم مرد. تعدادی از همكارانم هم همین نظر را داشتند . با اين Øال تا چهار نوامبر (13 آبان) اتÙاقی برای ما Ù†ÛŒÙتاد. در آن زمان هنری پرشت مدیر بخش روابط ایران در وزارت خارجه آمریكا در تهران بود. از این رو او به ملاقات آیت‌الله منتظری رÙت. من هم به عنوان مترجم همراهش بودم. منتظری در آن دیدار اصلا ØرÙÛŒ در مورد شاه نزد Ùˆ ما را دعوت كرد كه در مراسم نماز جمعه در دانشگاه Øضور داشته باشیم. در نماز جمعه هم هیچ Øر٠و یا شعار غیردوستانه‌ای نسبت به آمریكا Ù…Ø·Ø±Ø Ù†Ø´Ø¯ØŒâ€Œ Ùقط یك بار شنیدم كه توسط مردم شعار (مرگ بر كارتر) داده شد . شعار آن روزها در سراسر شهر (مرگ بر آمریكا) بود اما هیچ اشاره‌ای به شاه نمی‌شد. به اشتباه Ùكر می‌كردم ممكن است چیزی پشت پرده نباشد. اما چهارم نوامبر Ùهمیدم كه اشتباه كردم. البته نه در مورد شاه كه در مورد ساقط كردن دولت بازرگان.* شما اگر بخواهید به Ù„Øاظ تاریخی به این مساله نگاه كنید با در نظر گرÙتن مسائل آن دوران Ú†Ù‡ خواهید Ú¯Ùت. از نظر شما انگیزه‌های اصلی اشغال سÙارت آمریكا در تهران Ú†Ù‡ بود؟- ابتدا اØساس ميكرديم سه انگیزه وجود دارد، اول: اقدامی برای خدشه‌دار كردن قدرت آمریكا. دوم: بهره‌برداری از آن در مقابل دشمنان داخلی ملی‌گرایان، سكولارها Ùˆ چپ‌ها. سوم: تÙریØ. من Ùكر نمی‌كنم Ø·Ø±Ø Ùˆ نقشه دقیق قبلی برای این كار وجود داشت. در آن زمان آنها با خود Ùكر می‌كردند الان Ú†Ù‡ كار كنیم خوب است؟ مثلا می‌گÙتند (بریم سÙارت رو بگیریم بعد چی؟ یه كاریش می‌كنیم، بعد Ú†ÛŒ میشه؟) یعنی یك كار كاملا ایرانی. همه اینها یك ژست سیاسی بود. می‌خواستند پز بدهند كه ما هم قوی Ùˆ نیرومند هستیم مثل آمریكا. جمعیت زیادی برای Øمایت از اقدام آنها جمع شدند. دانشجویان سال‌های اول بیست سالگی‌شان را می‌گذراندند. تعدادی از آنها ریش داشتند. در میانشان دانشجویان مهندسی هم بودند كه به نظر می‌رسید از دانشجویان (كتاب‌خوان) باشند. اما اكثر آنها اطلاعاتی از دنیا نداشتند. اغلب دانشجویان دعا Ùˆ نماز می‌خواندند. آنها به طبقه پایین جامعه تعلق داشتند Ùˆ در شهرهایی مثل نیشابور Ùˆ كازرون زندگی می‌كردند. چهارده ماه ما را Ù†Ú¯Ù‡ داشتند. می‌خواستند به ما بÙهمانند كه باید به آنها اØترام بگذاریم. من هم می‌گÙتم طوری وانمود نكنید كه انگار این كار شما به Ù†Ùع ماست. (منت سرمون نگذارین).كار شما بسیار زشت Ùˆ زننده است. می‌گÙتم من مثل همه شما هستم. اینگونه با من Øر٠نزنید. آنها چند بار از ما بازجویی كردند اما نتوانستند از كار من سر در بیاورند. بارها دیدم كه بیش از آنها از كشورشان Ùˆ تاریخ‌شان اطلاعات دارم. آنها هیچ وقت خودشان را معرÙÛŒ نكردند اما می‌دانم كه یكی از آنها عباس عبدی بود. او با پنج Ù†Ùر دیگر سراغ من آمده بود. به او Ú¯Ùتم كه به یك Ù…Ùهوم كارتان رسانه‌ای است. زمانی كه با ما Øر٠می‌زدند عصبانیت Ùˆ كینه در رÙتار Ùˆ Ú¯Ùتارشان كاملا مشهود بود. كارشان خوب نبود. به آنها Ú¯Ùتم با كشور خود دارید Ú†Ù‡ می‌كنید؟ جالب اینجاست كه امروز همانها كه به سÙارت Øمله كردند از جامعه مدنی Ùˆ Øكومت قانون Øر٠می‌زنند. این مرا به یاد داستان (موش Ùˆ گربه) می‌اندازد. داستان‌هایی از كتاب موش Ùˆ گربه اثر عبید زاكانی شاعر قرن چهاردهم، یك داستان Ùˆ Øكایت طنزآمیز سیاسی در زمان ØاÙظ بود. در آن داستان گربه تصمیم می‌گرÙت توبه كند Ùˆ دیگر موش نخورد اما هر بار از روز قبل بدتر می‌شد Ùˆ روزی پنج بار موش می‌خورد. دانشجویان اشغال‌كننده سÙارت هیچ علاقه‌ای به ما، آمریكا Ùˆ شاه نداشتند. این اقدام بخشی از جنگ قدرت در ایران Ùˆ در مقابل ملی‌گرایان، روشنÙكران Ùˆ سكولار‌ها بود. آنها از اسناد سÙارت برای تقویت Ùˆ استØكام موقعیت خودشان استÙاده می‌كردند. یكی از آنها به من Ú¯Ùت: «Ùقط در مورد شما Ùˆ برای Ù¾ÛŒ بردن به اقدامات شما این اسناد را بررسی نمی‌كنیم بلكه می‌خواهیم بدانیم آمریكا Ú†Ù‡ كارهایی در ایران انجام داده است.»‌من هم به آنها Ú¯Ùتم كه كاری كه سÙارت آمریكا می‌كرد تمام سÙارت‌ها در تمام نقاط دنیا انجام می‌دهند: گزارش‌هایی را در مورد Ù…ØÙ„ ماموریت به مقامات كشور متبوع خود می‌رسانند. * شما در آن ماجرا Øضور داشتید. Ú†Ù‡ كساني را به عنوان پشتیبان اشغال سÙارت می‌دیدید؟ - یكی از آنها Øسین شیخ‌الاسلام بود. او زمانی در كالیÙرنیا تØصيل می‌كرد. بعدا عضو پارلمان ایران شد. از سوی دیگر دانشجویان سÙارت از من خواستند كه نام تمام ایرانیانی كه می‌شناسم را بگویم Ùˆ من هم نام پانصد Ù†Ùر را دادم. از جمله اسم شیخ‌الاسلام را. آنها به من هیچ آزار جسمی نرساندند . اما در نهایت باید بگویم اشغال سÙارت كاری برخلا٠عر٠دیپلماتیك بود. از سویی دولت مهندس بازرگان كه مسوولیت ØÙاظت از ما را داشت هیچ قدرتی نداشت Ùˆ نمی‌توانست یا نمی‌خواست كاری انجام دهد. در آن زمان به ابراهیم یزدی Ú¯Ùته بودند كه دانشجویان را از سÙارت خارج كنند اما نتوانست . به نظرم رهبران آن روز ایران از این مساله خوشØال نبودند. اما انتخاب دیگری هم نداشتند چرا كه نظر عامه مردم برای آنها بسیار مهم بود. موجی علیه ما برخاسته بود. دیگران مسیر انقلاب را تغییر دادند Ùˆ این Ùرصتی بود كه آنها از شر دشمنان سیاسی‌شان خلاص شوند. از نظر من این جنگ طبقاتی بود بین انقلابیون. پس از آن در آگوست 1980 هم آیت‌الله خمینی دستور داد قضیه خاتمه یابد. برای این كار صادق طباطبایی Ùˆ اØمد خمینی مامور شدند. در سپتامبر 1980 سÙیر آلمان هم وارد ماجرا شد. آنها Ú¯Ùتند آماده‌ایم كه در مورد شرط‌های ایران وارد مذاكره شویم. ادموند ماسكی وزیر خارجه وقت آلمان، به ملاقات كارتر رÙت تا تایید او را بگیرد. قبل از این اقدامات تنها امیدهایی واهی وجود داشت از این رو اكنون باید از هر دو طر٠اطمینان Øاصل می‌شد. وارن كریستوÙر Ùˆ آلمانی‌ها وارد ماجرا شدند. ایرانی‌ها به آمریكا اطمینان دادند كه این بار برای خاتمه دادن به مساله كاملا جدی هستند. درست قبل از اینكه ایران را ترك كنیم آنها Ú¯Ùتند كه «برخی از شما آزاد خواهید شد اما قبل از آن باید به تلویزیون ایران بروید Ùˆ یك مصاØبه انجام دهید.» معصومه ابتكار كه بعدها عضوی از دولت خاتمی بود نامش را به نیلوÙر تغییر داده بود Ùˆ بعضی وقت‌ها هم ماری صدایش می‌زدند. او از معدود زنان گروگانگیر بود. او همراه با والدینش در آمریكا زندگی كرده بود Ùˆ در آمریكا مدرسه می‌رÙت Ùˆ مكالمه انگلیسی‌اش بسیار روان بود. معصومه از ما می‌خواست به تلویزیون برویم Ùˆ مصاØبه كنیم تا آزادمان كنند. من Ú¯Ùتم: «این كار را نخواهم كرد. نمی‌خواهم جزئی از این بازی باشم.» او می‌گÙت كه آنها برای اشغال سÙارت Ùˆ اعتراÙ‌گیری آموزش ندیده‌اند Ùˆ جزو روشنÙكران جامعه هستند. به او Ú¯Ùتم كه كارتان باعث خجالت Ùˆ شرمندگی است در Øالی كه انقلاب خوبی داشتید اما دارید خرابش می‌كنید. آنها همه را بازی داده بودند Ùˆ این بازی تا روی كار آمدن دولت جدید در آمریكا ادامه یاÙت. یك شب قبل از آغاز كار دولت جدید در واشنگتن ما در تهران مورد آزمایش‌های پزشكی قرار گرÙتیم. من بیش از یازده كیلو وزن كم كرده بودم. این واكنشی طبیعی استرسی بود كه داشتم. بارها شد كه Ùكر می‌كردم دیگر به آمریكا باز نمی‌گردم. آنها می‌خواستند قبل از آزادی‌ ما، مصاØبه‌ای انجام دهیم. نمایندگان الجزایر هم درگیر ماجرا شده بودند. وقتی دیدیم دیپلمات‌ها هم وارد ماجرا شدند همه چیز برایمان جدی‌تر شد. جیمی كارتر هم كه انتخابات ماه نوامبر را به ریگان باخت.* آیا شروطی كه برای آزادی شما تعیین شده بود را با شما در میان می‌گذاشتند تا به مقامات آمریكایی بگویید؟- در نهم سپتامبر 1980 سÙیر آلمان در واشنگتن به ادموندماسكی وزیر خارجه آمريكا Ú¯Ùت كه ایرانی‌ها از طریق صادق طباطبایی اعلام كرده‌اند كه سه شرط برای آزادی گروگان‌ها دارند. سه روز بعد آیت‌الله خمینی این شرط‌ها را در پایان یك سخنرانی طولانی به زبان آورد. آیت‌الله خمینی همچنین خواستار بی‌اعتبار دانستن ادعاهای آمریكا در مورد ایران شده بود. بین 15 تا 17 سپتامبر صادق طباطبایی Ùˆ وارن كریستوÙر معاون وزیر خارجه آمریكا در بن ملاقات كردند. مذاكره در مورد جزئیات تواÙÙ‚ چهار ماه طول كشید .
منبع: شهروند امروز ØŒ 18آبان 1387 ØŒ شماره 71